جنتل

جنتلمن

جنتوریس حکیم

جنتوریه

جنتی

جنتی اصفهانی

جنتی بیا

جنتی خراسانی

جنتیانا

جنج

<hr> مترادف جنجال : ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو

مترادف جنجال : ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو

جنجال

جنجال آفرین

جنجال آفرینی

جنجال اباد

<hr> مترادف جنجالی : غوغایی، هوچی

مترادف جنجالی : غوغایی، هوچی

جنجالی

جنجر

جنح

<hr> مترادف جنحه : بزه، جرم، جنایت، گناه <hr> برابر پارسی : گناه، بزه

مترادف جنحه : بزه، جرم، جنایت، گناه برابر پارسی : گناه، بزه

جنحه

جنحۀ بزرگ

جنحۀ کوچک

<hr> مترادف جند : ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند

مترادف جند : ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند

جند

جند فرج

جند فرقان

جند فرک

جند قوقی

جند مرده

جندا

جنداب

جندال

جندال کرام

جندان

جندب

جندبیدستر

جندر

جندرخانه

جندره

جندروز

جندشاپور

جندق

جندل

<hr> مترادف جنده : خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه

مترادف جنده : خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه

جنده

جنده رودبار

جنده کلی

جندک

جندکولی

<hr> مترادف جندگی : خودفروشی، روسپیگری، فاحشگی، قحبگی

مترادف جندگی : خودفروشی، روسپیگری، فاحشگی، قحبگی

جندگی

جندی

جندیو خسره

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ج" - فرهنگ فارسی