فرهنگ فارسی

خانم بیگم

خانم حوریه

خانم خانما

خانم رئیس

خانم سه لک

خانم شیخان

خانم علیلو

خانم کهنه

خانم کوچک

<hr> مترادف خانمان : خان ومان، خانه، سامان، سرا، ماوا، مسکن، اهل بیت، اهل وعیال، زن و فرزند، اسباب زندگی

مترادف خانمان : خان ومان، خانه، سامان، سرا، ماوا، مسکن، اهل بیت، اهل وعیال، زن و فرزند، اسباب زندگی

خانمان

خانمان سوختن

<hr> مترادف خانمان سوز : بنیان کن، خانمان برانداز، خانه برانداز، خانه سوز

مترادف خانمان سوز : بنیان کن، خانمان برانداز، خانه برانداز، خانه سوز

خانمان سوز

خانمرود

خانمی

<hr> مترادف خانه : سرا، منزل، مسکن، دار، بیت، آپارتمان، کاشانه، اتاق، وثاق، حجره، چاردیواری، سرپناه، اقامتگاه، ساختمان مسکونی، ماوا، کلبه، سراچه، آلونک، کوخ، دولت سرا، قصر، کاخ، لانه، آشیانه، غار، سوراخ، کنام، بوم، میهن

مترادف خانه : سرا، منزل، مسکن، دار، بیت، آپارتمان، کاشانه، اتاق، وثاق، حجره، چاردیواری، سرپناه، اقامتگاه، ساختمان مسکونی، ماوا، کلبه، سراچه، آلونک، کوخ، دولت سرا، قصر، کاخ، لانه، آشیانه، غار، سوراخ، کنام، بوم، میهن

خانه

خانه ابادان

خانه اخرت

خانه ارای

خانه افروز

خانه باز

خانه باف

خانه بدوش

خانه بدوشی

خانه بر بادی

خانه برانداختن

<hr> مترادف خانه برانداز : ویرانگر، خانه کن، نابودکننده، مسرف، اسرافگر، ولخرج، مبذر، متلف، بادبدست، محبوب، معشوق

مترادف خانه برانداز : ویرانگر، خانه کن، نابودکننده، مسرف، اسرافگر، ولخرج، مبذر، متلف، بادبدست، محبوب، معشوق

خانه برانداز

خانه براندازی

خانه بردن

خانه بردوش

خانه برق

خانه بره

خانه برهم زن

خانه بری

خانه بریدن

خانه بستن

خانه بن

خانه بندی

خانه بندی کردن

خانه به بین

خانه بیزار

خانه تاب

خانه تابستانی

<hr> مترادف خانه تکانی : رفت وروب، گردگیری، پاک سازی خانه، خانه روبی

مترادف خانه تکانی : رفت وروب، گردگیری، پاک سازی خانه، خانه روبی

واژه های حرف "خ" - فرهنگ فارسی