خریدار گیر

<hr> مترادف خریداری : ابتیاع، خرید، سودا، معامله <hr> متضاد خریداری : فروش

مترادف خریداری : ابتیاع، خرید، سودا، معامله متضاد خریداری : فروش

خریداری

<hr> مترادف خریداری کردن : خرید کردن، خریدن، ابتیاع کردن، معامله کردن <hr> متضاد خریداری کردن : فروختن

مترادف خریداری کردن : خرید کردن، خریدن، ابتیاع کردن، معامله کردن متضاد خریداری کردن : فروختن

خریداری کردن

<hr> مترادف خریدن : خریداری کردن، خرید کردن، معامله کردن، ابتیاع کردن <hr> متضاد خریدن : فروختن

مترادف خریدن : خریداری کردن، خرید کردن، معامله کردن، ابتیاع کردن متضاد خریدن : فروختن

خریدن

خریدنی

خریده

خریدگر

خریر

خریر اباد

خریس

خریش

خریص

خریط مریط

<hr> مترادف خریطه : جیب، کیسه، نقشه

مترادف خریطه : جیب، کیسه، نقشه

خریطه

خریطه دار

خریطه ٔ شطرنج

خریطه ٔ عطار

خریطه کش

<hr> مترادف خریف : برگ ریزان، پاییز، خزان <hr> متضاد خریف : شتا، بهار، ربیع

مترادف خریف : برگ ریزان، پاییز، خزان متضاد خریف : شتا، بهار، ربیع

خریف

<hr> مترادف خریفی : خزانی، پاییزی، مربوط به پاییز ، شتوی، صیفی <hr> متضاد خریفی : بهاره، ربیعی

مترادف خریفی : خزانی، پاییزی، مربوط به پاییز ، شتوی، صیفی متضاد خریفی : بهاره، ربیعی

خریفی

خریق

خریم

خریم الناعم

خرینه

خریگوش

خز

خز اباد

خز ارطاقی

خز طارونی

خز فروش

خزا

<hr> مترادف خزاین : خزینه ها، گنجها، گنجینه ها، خزانه ها، مخزن ها

مترادف خزاین : خزینه ها، گنجها، گنجینه ها، خزانه ها، مخزن ها

خزائن

خزاب

خزاب پردرخت

خزاب کم درخت

خزاز

خزاز الصخر

خزاع

خزاعه

خزاعی

خزاعی مکی

خزاف

خزام

خزاما

خزامه

<hr> مترادف خزان : برگریزان، پاییز، خریف، مهرگان ، خزنده، زوال <hr> متضاد خزان : بهار، ربیع

مترادف خزان : برگریزان، پاییز، خریف، مهرگان ، خزنده، زوال متضاد خزان : بهار، ربیع

واژه های حرف "خ" - فرهنگ فارسی