فرهنگ فارسی

رزاله

رزام

رزامیه

رزان

رزان رزان

<hr> مترادف رزانت : استواری، سنگینی، معقولی، وقار، وقر <hr> متضاد رزانت : سبکی <hr> برابر پارسی : فرزانگی، گرانباری، گرانمایگی

مترادف رزانت : استواری، سنگینی، معقولی، وقار، وقر متضاد رزانت : سبکی برابر پارسی : فرزانگی، گرانباری، گرانمایگی

رزانت

رزایا

رزبان

رزبر

رزبن

رزت

رزح

رزد

رزدار

رزداق

رزدق

<hr> مترادف رزرو : پس انداز، ذخیره، یدکی <hr> برابر پارسی : اندوخته

مترادف رزرو : پس انداز، ذخیره، یدکی برابر پارسی : اندوخته

رزرو

رزستان

رزغ

رزف

<hr> مترادف رزق : روزی، معیشت، نان، توشه، درآمد، عایدی <hr> برابر پارسی : روزی، خوراکی، خوردنی

مترادف رزق : روزی، معیشت، نان، توشه، درآمد، عایدی برابر پارسی : روزی، خوراکی، خوردنی

رزق

رزق اباد

رزق الحسن

رزق الله

رزق بخش

رزق خوار

رزق دادن

رزق مضمون

رزق مقسوم

رزق مملوک

رزق موعود

رزق نمای

رزق هوایی

رزقان

رزقانه

رزقه

رزل

<hr> مترادف رزم : آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا

مترادف رزم : آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا

رزم

رزم آرایی

رزم آهنگ

رزم اباد

<hr> مترادف رزم ارا : ( رزم آرا ) جنگاور، جنگجو، حربی، صف آرا، فرمانده

مترادف رزم ارا : ( رزم آرا ) جنگاور، جنگجو، حربی، صف آرا، فرمانده

واژه های حرف "ر" - فرهنگ فارسی