صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "ز" - فرهنگ فارسی
زیرجامه
زیرجان
زیرجلدی
زیرجوبی
زیرحلقه
زیرحوضه
زیرخاک
زیرخرد
زیرخمینه
زیردج
زیردروایان
زیردریایی
زیردریایی نجات
زیردست
زیرده
زیردوران
زیردوره
زیررویه
زیرزمین
زیرزمینی
زیرزهکش
زیرساخت
زیرساخت اطلاعاتی
زیرساخت رویه
زیرساخت مدیریت حق ویژه
زیرساخت مدیریت کلید
زیرساخت کلید عمومی
زیرساختی
زیرسازی
زیرسامانۀ فعالگری
زیرسه تا
زیرشانه
زیرشکن
زیرشکنی
زیرغضروف
زیرغول
زیرفضای مکمل دار
زیرفون
زیرقالب
زیرقطر
زیرمانلو
زیرمجموعۀ جاذب
زیرمجموعۀ سره
زیرمجموعۀ ناوردا
زیرمجموعۀ چگال
زیرمرحله
زیرمغزی
زیرموشی
بیشتر