زی واش

زی پالایی

زی پنبه

زی په تاس

زی په تیه

زی چسب

زی چندسازه

زی گونه

زیتبدیل

زیجذبش

زیابوم ساخته ها

زیات

<hr> مترادف زیاد : بابرکت، بس، بسیار، بی شمار، بی نهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت <hr> برابر پارسی : بسیار، افزون، انبوه، سرشار، فراوان، گسترده، وشناد

مترادف زیاد : بابرکت، بس، بسیار، بی شمار، بی نهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت برابر پارسی : بسیار، افزون، انبوه، سرشار، فراوان، گسترده، وشناد

زیاد

زیاد ابادی

زیاد الحارثی

زیاد الکلابی

زیاد شدن

زیاداباد

زیادات

<hr> مترادف زیادت : افزونی، بیشی، فراوانی <hr> متضاد زیادت : قلت، کمی

مترادف زیادت : افزونی، بیشی، فراوانی متضاد زیادت : قلت، کمی

زیادت

زیادت اندیشی

زیادت جو

زیادت خور

زیادت و نقصان

زیادت کردن

زیادت کننده

زیادت گردانیدن

زیادت گردیدن

زیادت گرفتن

زیادت گشتن

زیادتی

<hr> برابر پارسی : فزایسته

زیاده

زیاده جو

<hr> مترادف زیاده روی : افراط، تبذیر، تفریط، اغراق، مبالغه

مترادف زیاده روی : افراط، تبذیر، تفریط، اغراق، مبالغه

زیاده روی

زیاده سر

زیاده سری

<hr> مترادف زیاده طلب : افزون خواه، افزون طلب، جاه طلب، زیادت خواه <hr> متضاد زیاده طلب : قانع

مترادف زیاده طلب : افزون خواه، افزون طلب، جاه طلب، زیادت خواه متضاد زیاده طلب : قانع

زیاده طلب

زیاده طلبی

زیاده نوش

زیاده نوشی

زیاده نوشی دوره ای

زیاده نوشی عادتی

زیاده کردن

زیاده گوی

زیاده گویی

<hr> مترادف زیادی : اضافی، زاید، فرط، فزونی، کثرت، مازاد، مزید، وفور <hr> متضاد زیادی : کمی <hr> برابر پارسی : بیشی، فراوانی

مترادف زیادی : اضافی، زاید، فرط، فزونی، کثرت، مازاد، مزید، وفور متضاد زیادی : کمی برابر پارسی : بیشی، فراوانی

زیادی

زیار

زیار کلا

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ز" - فرهنگ فارسی