فراهم سازی اَبر

فراهمایی

فراهمه

فراهمی

فراهک

فراهید

فراهیدی

فراهین

فراو

فراواریدن

فراواز

<hr> مترادف فراوان : انبوه، بابرکت، بس، بسیار، بی حد، بی شمار، بی نهایت، جزیل، خیلی، زیاد، شایگان، عدیده، کثیر، متراکم، معتنابه، وافر <hr> متضاد فراوان : کم، نادر

مترادف فراوان : انبوه، بابرکت، بس، بسیار، بی حد، بی شمار، بی نهایت، جزیل، خیلی، زیاد، شایگان، عدیده، کثیر، متراکم، معتنابه، وافر متضاد فراوان : کم، نادر

فراوان

فراوان سخن

فراوان شدن

فراوان هنر

<hr> مترادف فراوانی : ارزانی، بسیاری، فراخی، کثرت، وفور، بسامد، تکرروقوع <hr> متضاد فراوانی : تنگی، قلت

مترادف فراوانی : ارزانی، بسیاری، فراخی، کثرت، وفور، بسامد، تکرروقوع متضاد فراوانی : تنگی، قلت

فراوانی

فراوانی ایزوتوپی

فراوانی برخورد

فراوانی خانه ای

فراوانی درزه

فراوانی مطلق

فراوانی ژن

فراور

<hr> مترادف فراورده : ( فرآورده ) تولید، ساخته، کالا، محصول

مترادف فراورده : ( فرآورده ) تولید، ساخته، کالا، محصول

فراورده

فراورده بَر

فراورده های جنگل روستایی

فراورده های جنگل عمومی

فراورده های جنگلی

فراورده های خاص جنگل

فراورده های غیرچوبی جنگل

فراورده های پتروشیمی

فراورده های گیاهی

فراوردۀ جانبی

فراوردۀ شکلاتی

فراوردۀ شیری

فراوردۀ شیری تخمیری

فراوردۀ شیری کشت شده

فراوردۀ لبنی

فراوردۀ لبنی تخمیری

فراوردۀ لبنی سان

فراوردۀ لبنی کشت شده

فراوردۀ نانوایی

فراوردۀ گوشتی بازساخته

فراوردۀ گوشتی سرد

فراوری بالابه پایین

فراوری فشاربالا

فراوری مواد غذایی

فراوری پایین به بالا

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ف" - فرهنگ فارسی