فرهنگ فارسی

مارفش

<hr> مترادف مارق : مرتد، ازدین برگشته، منحرف

مترادف مارق : مرتد، ازدین برگشته، منحرف

مارق

مارقین

مارلیک

مارم

<hr> مترادف مارمالاد : لرزانک میوه، مربای عصاره میوه

مترادف مارمالاد : لرزانک میوه، مربای عصاره میوه

مارمالاد

مارماهی

مارمهره

مارمورک

<hr> مترادف مارمولک : چلپاسه، کلپاسه، وزغه

مترادف مارمولک : چلپاسه، کلپاسه، وزغه

مارمولک

مارمولک خانگی

مارمون

مارمونتل

مارمویزک

مارن

مارن علیا

مارنج

ماره

مارها

مارو

ماروت

ماروس

ماروسپند

ماروسک

ماروش

ماروشی بیش

مارون

مارونی

ماروک

<hr> مترادف مارپیچ : پرپیچ وخم، پیچاپیچ، حرکت مارگونه

مترادف مارپیچ : پرپیچ وخم، پیچاپیچ، حرکت مارگونه

مارپیچ

مارپیچ آلفا

مارپیچ ارشمیدس

مارپیچ اِکمَن

مارپیچ بزرگ

مارپیچ سرعت

مارپیچ سه گانۀ نوآوری

مارپیچ کوچک

مارپیچه

<hr> مترادف مارچوبه : مارگیا، مارگیاه، هلیون، اسفرج

مترادف مارچوبه : مارگیا، مارگیاه، هلیون، اسفرج

مارچوبه

مارچوبه ایان

مارچوبه سانان

<hr> مترادف مارک : انگ، داغ، علامت، نشان، نشانه، واحد پول آلمان <hr> برابر پارسی : نشان

مترادف مارک : انگ، داغ، علامت، نشان، نشانه، واحد پول آلمان برابر پارسی : نشان

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی