ماه مقنع

ماه منظر

ماه نجومی

ماه نخشب

ماه نسف

ماه نشان

ماه نهاوند

ماه نو

ماه هلالی

ماه و پروین

ماه ورق

ماه وش

ماه پار

ماه پاره

ماه پرویزان

ماه پروین

ماه پیشانی

ماه پیکر

ماه پیکر درفش

ماه چاه کش

ماه چهر

ماه چهره

ماه چهری

ماه کاشغر

ماه کش

ماه کنعان

ماه کِشَند

ماه گرفت

ماه گرفت نیم سایه ای

ماه گرفت نیم سایه ای کلی

ماه گرفته

<hr> مترادف ماه گرفتگی : خسوف <hr> متضاد ماه گرفتگی : کسوف

مترادف ماه گرفتگی : خسوف متضاد ماه گرفتگی : کسوف

ماه گرفتگی

ماه گون

ماه گیر

ماها

ماهان

ماهان داذ

ماهان مه

<hr> مترادف ماهانه : شهریه، ماهیانه، مستمری، مقرری، ماه به ماه، هرماهه <hr> متضاد ماهانه : سالانه، روزانه، هفتگی

مترادف ماهانه : شهریه، ماهیانه، مستمری، مقرری، ماه به ماه، هرماهه متضاد ماهانه : سالانه، روزانه، هفتگی

ماهانه

ماهانه سر

ماهانیه

ماهبان بلاغی

ماهبد

<hr> مترادف ماهتاب : مهتاب، مهشید، نور ماه، پرتو ماه <hr> متضاد ماهتاب : آفتاب

مترادف ماهتاب : مهتاب، مهشید، نور ماه، پرتو ماه متضاد ماهتاب : آفتاب

ماهتاب

ماهتابی

ماهج

ماهد

<hr> مترادف ماهر : آزموده، استاد، تردست، چابک دست، حاذق، خبره، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، متبحر، متخصص، مجرب <hr> متضاد ماهر : ناشی، غیر ماهر <hr> برابر پارسی : استاد، چیره، چیره دست، زبردست، کارآزمود، کارآزموده

مترادف ماهر : آزموده، استاد، تردست، چابک دست، حاذق، خبره، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، متبحر، متخصص، مجرب متضاد ماهر : ناشی، غیر ماهر برابر پارسی : استاد، چیره، چیره دست، زبردست، کارآزمود، کارآزموده

ماهر

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی