ماهر شدن

ماهر گردیدن

<hr> مترادف ماهرانه : استادانه، بامهارت، رندانه، زیرکانه، متبحرانه، مدبرانه <hr> متضاد ماهرانه : ناشیانه <hr> برابر پارسی : استادانه، هنرمندانه

مترادف ماهرانه : استادانه، بامهارت، رندانه، زیرکانه، متبحرانه، مدبرانه متضاد ماهرانه : ناشیانه برابر پارسی : استادانه، هنرمندانه

ماهرانه

ماهراه

<hr> مترادف ماهرخ : مه طلعت، مه چهر، مه پاره، ماه سیما، ماهرو، ماه منظر، مه عذار، مه رخ، زیبا، مه لقا، خوشگل، قشنگ <hr> متضاد ماهرخ : بدگل، زشت

مترادف ماهرخ : مه طلعت، مه چهر، مه پاره، ماه سیما، ماهرو، ماه منظر، مه عذار، مه رخ، زیبا، مه لقا، خوشگل، قشنگ متضاد ماهرخ : بدگل، زشت

ماهرخ

ماهرخ رفتن

<hr> مترادف ماهرو : خوشگل، زهره جبین، زیبا، قشنگ، ماه رخ، ماه سیما، ماه طلعت، ماه منظر، مه جبین، مه پاره، مهرخ، مهسا، مه طلعت، مه عذار، مه لقا، مهوش <hr> متضاد ماهرو : زشت رو

مترادف ماهرو : خوشگل، زهره جبین، زیبا، قشنگ، ماه رخ، ماه سیما، ماه طلعت، ماه منظر، مه جبین، مه پاره، مهرخ، مهسا، مه طلعت، مه عذار، مه لقا، مهوش متضاد ماهرو : زشت رو

ماهرو

ماهل

ماهلویه

ماهن

ماهنامه

ماهناک

ماهه

ماهو

ماهوار

<hr> مترادف ماهواره : قمر، مصنوعی، ماهوار

مترادف ماهواره : قمر، مصنوعی، ماهوار

ماهواره

ماهواره ای

ماهوارۀ اصلی

ماهوارۀ تلویزیونی

ماهوارۀ رلۀ رادیویی

ماهوارۀ زمین همگام

ماهوارۀ پخش رادیوتلویزیونی

<hr> برابر پارسی : پارچه پشمی پرزدار

برابر پارسی : پارچه پشمی پرزدار

ماهوت

ماهوت شکن

<hr> برابر پارسی : گَردبر

ماهوت پاک کن

ماهوتی

ماهودانه

<hr> مترادف ماهور : پستی و بلندی، کوه پایه، تپه، تپه زار

مترادف ماهور : پستی و بلندی، کوه پایه، تپه، تپه زار

ماهور

ماهور میلاتی

ماهوسک پایین

ماهول

ماهوی

ماهوی خورشید

ماهوی سوری

ماهویه

ماهِ گرهی

ماهچه

ماهک

<hr> مترادف ماهی : حوت، سمک، کوسه، نون

مترادف ماهی : حوت، سمک، کوسه، نون

ماهی

ماهی اباد

ماهی افه

ماهی برافشانی

<hr> مترادف ماهی تابه : تابه، ماهی تاوه

مترادف ماهی تابه : تابه، ماهی تاوه

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی