صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی
محوطۀ تدفینی
محوطۀ تولید تخصصی
محوطۀ جریمه
محوطۀ خندق دار
محوطۀ رده بندی
محوطۀ سایه نشان
محوطۀ سطحی
محوطۀ سنگ چین
محوطۀ شاخص
محوطۀ مسافر انتقالی
محوطۀ مسکونی
محوطۀ نذری
محوطۀ ورودمحدود
محوطۀ ورودممنوع
محوطۀ پیش ازتاریخ
محوطۀ کرنر
محوطۀ کشتارگاهی
محوطۀ کنج
محوطۀ گمرکی
محوف
محول
محول الاحوال
محول کردن
محوله
محوه
محوکِشَند
محوی
محک
محک زدن
محک زنی
محکم
محکم بستن
محکم شدن
محکم عزیمت
محکم کار
محکم کاری
محکم کردن
محکم کمان
محکم کمانی
محکم کمانی کردن
محکمات
محکمه
محکمه پسند
محکمی
محکمیه
محکوم
محکوم به
محکوم شدن
بیشتر