فرهنگ فارسی

نشاسته

نشاسته خواری

نشاسته ریختن

نشاسته ریز

نشاسته ریزی

نشاسته گر

نشاسته گری

نشاسته گیری

نشاستۀ آسیب دیده

نشاستۀ اسیداصلاحی

نشاستۀ اصلاح شده

نشاستۀ مقاوم

نشاستۀ واگشته

نشاشه

<hr> مترادف نشاط : انبساط، خرمی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، طرب، عشرت، عیش، نزهت <hr> متضاد نشاط : ناشادی <hr> برابر پارسی : شادی، رامش، شادمانی، شور

مترادف نشاط : انبساط، خرمی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، طرب، عشرت، عیش، نزهت متضاد نشاط : ناشادی برابر پارسی : شادی، رامش، شادمانی، شور

نشاط

نشاط افزائی

<hr> مترادف نشاط انگیز : شادی بخش، شورانگیز، شوق آمیز، طرب انگیز، طربناک، فرح بخش، نزهت بخش <hr> متضاد نشاط انگیز : ملال انگیز

مترادف نشاط انگیز : شادی بخش، شورانگیز، شوق آمیز، طرب انگیز، طربناک، فرح بخش، نزهت بخش متضاد نشاط انگیز : ملال انگیز

نشاط انگیز

نشاط انگیزی

<hr> مترادف نشاط اور : ( نشاطآور ) سرورانگیز، شادی بخش، شورانگیز، طرب انگیز، فرحناک، مسرت آمیز، مسرت بخش، نشاطافزا، نشاطانگیز <hr> متضاد نشاط اور : ( نشاطآور ) ملال آور

مترادف نشاط اور : ( نشاطآور ) سرورانگیز، شادی بخش، شورانگیز، طرب انگیز، فرحناک، مسرت آمیز، مسرت بخش، نشاطافزا، نشاطانگیز متضاد نشاط اور : ( نشاطآور ) ملال آور

نشاط اور

نشاط اوردن

نشاط بخش

نشاط بخشی

نشاط جو

نشاط جوئی

نشاط خانه

نشاط زده

نشاط زدگی

نشاط فزا

نشاط فزائی

نشاط مند

نشاط مندی

نشاط پذیر

نشاط پرست

نشاط پرستی

نشاط کاری

نشاط کردن

نشاط گاه

نشاط گه

نشاطی

نشاطی دهلوی

نشاف

نشال

<hr> مترادف نشان : آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی، آیه، اثر، رد، رگه، انگ، تمغا، داغ، نقش، آماج، تیر، هدف، سراغ

مترادف نشان : آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی، آیه، اثر، رد، رگه، انگ، تمغا، داغ، نقش، آماج، تیر، هدف، سراغ

نشان

نشان آور

نشان بردن

نشان خودرو

<hr> مترادف نشان دادن : ارائه کردن، نمایاندن، نمایش دادن، نمودن

مترادف نشان دادن : ارائه کردن، نمایاندن، نمایش دادن، نمودن

نشان دادن

نشان دار

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی