نصف العمر شدن

نصف القریه

نصف اللیل

<hr> برابر پارسی : پرهونِ نیمروز

برابر پارسی : پرهونِ نیمروز

نصف النهار

نصف النهار زمین مغناطیسی

نصف النهار مغناطیسی

نصف به جلو!

نصف به عقب!

نصف راه

نصف شب

نصف شدن

نصف میان

نصف کردن

نصفا نصف

نصفان

<hr> مترادف نصفت : انصاف، داد، عدل، مروت، معدلت <hr> متضاد نصفت : بیداد

مترادف نصفت : انصاف، داد، عدل، مروت، معدلت متضاد نصفت : بیداد

نصفت

<hr> مترادف نصفه : نصف، نیم، نیمه <hr> برابر پارسی : نیمه

مترادف نصفه : نصف، نیم، نیمه برابر پارسی : نیمه

نصفه

نصفه کاره

نصفی

نصل

نصناص

نصوح

نصوح اباد

نصور

نصوص

نصول

نصی

<hr> مترادف نصیب : بهره، بهر، حصه، روزی، سهم، قسمت، نصیبه، نوال، اقبال، بخت، تقدیر، سرنوشت، طالع، قرعه، نشان <hr> برابر پارسی : بهر، سود، درآمد، بخت

مترادف نصیب : بهره، بهر، حصه، روزی، سهم، قسمت، نصیبه، نوال، اقبال، بخت، تقدیر، سرنوشت، طالع، قرعه، نشان برابر پارسی : بهر، سود، درآمد، بخت

نصیب

نصیب الاصغر

نصیب دار

نصیب داشتن

نصیب رازی

نصیب شدن

نصیب قزوینی

نصیب و قسمت

<hr> مترادف نصیبه : بهر، سهم، قسمت، نصیب

مترادف نصیبه : بهر، سهم، قسمت، نصیب

نصیبه

نصیبی

نصیبی گیلانی

نصیبین

نصیبینی

نصیح

<hr> مترادف نصیحت : اندرز، پند، تذکیر، توصیه، سفارش، موعظه، وصیت، وعظ <hr> برابر پارسی : پند یا اندرز، اندرز، پند، سفارش

مترادف نصیحت : اندرز، پند، تذکیر، توصیه، سفارش، موعظه، وصیت، وعظ برابر پارسی : پند یا اندرز، اندرز، پند، سفارش

نصیحت

<hr> مترادف نصیحت اموز : ( نصیحت آموز ) پندآموز، پندده، عبرت آموز، ناصح

مترادف نصیحت اموز : ( نصیحت آموز ) پندآموز، پندده، عبرت آموز، ناصح

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی