نصیحت ناپذیر

نصیحت ناپذیری

نصیحت نمون

<hr> مترادف نصیحت نیوش : پندپذیر، پندشنو، نصیحت شنو <hr> متضاد نصیحت نیوش : نصیحت ناپذیر

مترادف نصیحت نیوش : پندپذیر، پندشنو، نصیحت شنو متضاد نصیحت نیوش : نصیحت ناپذیر

نصیحت نیوش

<hr> مترادف نصیحت پذیر : اندرزپذیر، پندپذیر، پندگیر، پندنیوش

مترادف نصیحت پذیر : اندرزپذیر، پندپذیر، پندگیر، پندنیوش

نصیحت پذیر

نصیحت پذیرنده

نصیحت پذیری

نصیحت کار

<hr> مترادف نصیحت کردن : اندرزدادن، پنددادن، نصح <hr> برابر پارسی : اندرز دادن، پند دادن

مترادف نصیحت کردن : اندرزدادن، پنددادن، نصح برابر پارسی : اندرز دادن، پند دادن

نصیحت کردن

نصیحت کن

نصیحت کننده

نصیحت گذار

نصیحت گری

نصیحت گزار

نصیحت گوی

نصیحت گویی

نصیحه

نصیحه الملوک

<hr> مترادف نصیر : مددکار، یار، یاریگر، یاور

مترادف نصیر : مددکار، یار، یاریگر، یاور

نصیر

نصیر الملک

نصیر بلاغی

نصیرا

نصیراباد

نصیرالدوله

نصیرالدین

نصیرالدین طوسی

نصیرای نایینی

نصیرمحله

نصیرکندی

نصیری

نصیریه

نصیه

نض

نضار

<hr> مترادف نضارت : تازگی، خرمی، شادابی، طراوت، نضرت

مترادف نضارت : تازگی، خرمی، شادابی، طراوت، نضرت

نضارت

نضارت بخش

نضال

<hr> مترادف نضج : پختگی، رسیدگی، رونق، قوام

مترادف نضج : پختگی، رسیدگی، رونق، قوام

نضج

نضج گرفتن

نضج یافتن

نضج یافته

نضح

نضد

نضر

<hr> مترادف نضرت : تازگی، خرمی، شادابی، نضارت

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی