نهاله

نهاله جا ی

نهاله گاه

نهاله گه

<hr> مترادف نهالی : بستر، تشک، رختخواب، فراش، نهال، نهالین <hr> متضاد نهالی : روانداز

مترادف نهالی : بستر، تشک، رختخواب، فراش، نهال، نهالین متضاد نهالی : روانداز

نهالی

نهالین

نهام

<hr> مترادف نهامی : آهنگر، حداد، نهامین، درودگر، نجار

مترادف نهامی : آهنگر، حداد، نهامین، درودگر، نجار

نهامی

نهامین

<hr> مترادف نهان : باطن، پنهان، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، مختفی، مخفی، مضمر، ناآشکار، نامرئی، نهفته <hr> متضاد نهان : آشکار، آشکارا، ظاهر، هویدا

مترادف نهان : باطن، پنهان، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، مختفی، مخفی، مضمر، ناآشکار، نامرئی، نهفته متضاد نهان : آشکار، آشکارا، ظاهر، هویدا

نهان

نهان بلورین

نهان بین

نهان بینی

نهان خانه

نهان داشتن

نهان داشته

نهان دان

نهان دانه

نهان دره

نهان روشی

نهان سازی

نهان شدن

نهان شکنی

نهان نگاری

نهان نگاری آماری امن

نهان نگاری تصویر متحرک

نهان نگاری تصویرساکن

نهان نگاری رقمی

نهان نگاری زبانی

نهان نگاری صوتی

نهان نگاری نظریه اطلاعاتی امن

نهان نگاری کاملاًامن

نهان و اشکار

نهان پرور

نهان پیکر

نهان کاوی

<hr> مترادف نهان کردن : اختفا، استتار، پنهان کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی کردن، نهفتن <hr> متضاد نهان کردن : آشکار ساختن

مترادف نهان کردن : اختفا، استتار، پنهان کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی کردن، نهفتن متضاد نهان کردن : آشکار ساختن

نهان کردن

نهان کرده

نهان کش

نهاندار

نهانزا

نهانزاد

نهانزادان

نهانزادان آوندی

نهانه

نهانکار

<hr> مترادف نهانگاه : بزنگاه، کمینگاه، مخفی گاه، مکمن، نخیزگاه

مترادف نهانگاه : بزنگاه، کمینگاه، مخفی گاه، مکمن، نخیزگاه

نهانگاه

<hr> مترادف نهانی : پنهانی، خفی، درخفا، زیرجلکی، محرمانه، مخفیانه <hr> متضاد نهانی : آشکارا <hr> برابر پارسی : پایانی، فرجامی

مترادف نهانی : پنهانی، خفی، درخفا، زیرجلکی، محرمانه، مخفیانه متضاد نهانی : آشکارا برابر پارسی : پایانی، فرجامی

نهانی

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی