پردرود

پردروغ

پردشمن

<hr> مترادف پردل : باجرئت، بی باک، جسور، متهور <hr> متضاد پردل : ترسو، کم دل

مترادف پردل : باجرئت، بی باک، جسور، متهور متضاد پردل : ترسو، کم دل

پردل

پردلی

<hr> مترادف پرده : پوشش، حجاب، ستر، غشا، غطاء، لایه، راه، گاه، مقام، نغمه، نوا، صحنه، نقش، تابلو، چادر، خرگاه، خیمه، اندرون، حرم، حرمسرا

مترادف پرده : پوشش، حجاب، ستر، غشا، غطاء، لایه، راه، گاه، مقام، نغمه، نوا، صحنه، نقش، تابلو، چادر، خرگاه، خیمه، اندرون، حرم، حرمسرا

پرده

پرده 1

پرده 2

پرده 3

پرده 4

پرده 5

پرده آبی

پرده باز

پرده بازی

پرده بان

پرده برداشتن

پرده بندی

<hr> مترادف پرده دار : حاجب، دربان، پرده پوش

مترادف پرده دار : حاجب، دربان، پرده پوش

پرده دار

پرده داری

پرده در

<hr> مترادف پرده دری : افشاگری، رسواسازی، رسوایی، شوخ چشمی، هتاکی، هتک <hr> متضاد پرده دری : پرده پوشی

مترادف پرده دری : افشاگری، رسواسازی، رسوایی، شوخ چشمی، هتاکی، هتک متضاد پرده دری : پرده پوشی

پرده دری

پرده دریدن

پرده دریده

پرده دریدگی

پرده دوز

پرده دوزی

پرده سرا

پرده سرای

پرده شناس

پرده عریض

<hr> مترادف پرده نشین : زن، مخدره، مستور، مستوره، خلوت گزین، خلوت نشین، خلوتی، فرشته، ملک

مترادف پرده نشین : زن، مخدره، مستور، مستوره، خلوت گزین، خلوت نشین، خلوتی، فرشته، ملک

پرده نشین

پرده نشینی

پرده نگار

پرده نگاری

<hr> مترادف پرده پوش : رازدار، رازنگهدار، ساتر، سرپوش، سرنگهدار، محرم <hr> متضاد پرده پوش : افشاگر، پرده در، نامحرم

مترادف پرده پوش : رازدار، رازنگهدار، ساتر، سرپوش، سرنگهدار، محرم متضاد پرده پوش : افشاگر، پرده در، نامحرم

پرده پوش

<hr> مترادف پرده پوشی : اختفا، اخفا، پنهان سازی، کتمان <hr> متضاد پرده پوشی : پرده دری

مترادف پرده پوشی : اختفا، اخفا، پنهان سازی، کتمان متضاد پرده پوشی : پرده دری

پرده پوشی

پرده کردن

پرده کلا

پرده گیری

پرده گیری دوتایی

پرده گیری سه تایی

پرده گیری چندتایی

پردو

پردوام

پردوش

پردک

<hr> مترادف پردگی : پرده نشین، زن، مستوره، پرده دار، حاجب

مترادف پردگی : پرده نشین، زن، مستوره، پرده دار، حاجب

واژه های حرف "پ" - فرهنگ فارسی