صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "گ" - فرهنگ فارسی
گسیل تابشی
گسیل تحریکی
گسیل خودبه خودی
گسیل فروسرخ
گسیل پوزیترون
گسیل کاتدی
گسیل کردن
گسیل گاما
گسیل گرمایونی
گسیلنده
گسیلندگی
گسیلندۀ آلفا
گسیلندۀ اکثریتی
گسیلندۀ بتا
گسیله
گسیلۀ تک بسامد
گسیلۀ تک بسامد گوش
گسیلۀ خودانگیخته
گسیلۀ صوتی برانگیختۀ گذرای گوش
گسیلۀ صوتی خودانگیختۀ گوش
گسیلۀ صوتی گذرای گوش
گسیلۀ صوتی گوش
گسیلۀ گذرا
گسیلیدن
گسیلیده
گش
گش خرام
گش کسه
گشاد
گشاد دادن
گشاد شدن
گشاد کار
گشادباز
گشادبازی
گشادبازی کردن
گشادن
گشادنامه
گشاده
گشاده ابرو
گشاده امدن
گشاده بودن
گشاده خاطر
گشاده خد
گشاده خواندن
گشاده دری
گشاده دست
گشاده دستی
گشاده دل
بیشتر