گمیز

گمیز کردن

گمیزدان

گمیزیدن

گمیش کلا

گمیشان

گن

گن ابلیس

گن تی

گن نس

گن پنتوور

گنا

گناباد

گنابادی

گنان

<hr> مترادف گناه : اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر <hr> متضاد گناه : حسنه

مترادف گناه : اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر متضاد گناه : حسنه

گناه

گناه الود

گناه امدن

گناه امرز

گناه بخش

گناه بخشیدن

گناه داشتن

گناه شستن

گناه شویی

گناه فرسای

گناه ورزیدن

گناه پوش

گناه کردن

<hr> مترادف گناهکار : بدعمل، بزهکار، تبهکار، خطاکار، روسیاه، عاصی، متهم، مجرم، مذنب، مقصر <hr> متضاد گناهکار : بی گناه، پاک، مبرا

مترادف گناهکار : بدعمل، بزهکار، تبهکار، خطاکار، روسیاه، عاصی، متهم، مجرم، مذنب، مقصر متضاد گناهکار : بی گناه، پاک، مبرا

گناهکار

گناهکاری

گناوه

گناوه دشتستان

گناوه گان

<hr> مترادف گنبد : قبه

گنبد

گنبد 1

گنبد 2

گنبد آتشفشانی

گنبد اب

گنبد ابگون

گنبد اخضر

گنبد اذر

گنبد ازرق

گنبد اسا

گنبد اعظم

گنبد انجم فروز

گنبد انداز

گنبد بازیچه رنگ

گنبد بردی

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "گ" - فرهنگ فارسی