دیکشنری تخصصی

aldol reaction

<hr> (شیمی ـ هر گونه قندی که شامل گروه آلدئید cho باشد) آلدوز

(شیمی ـ هر گونه قندی که شامل گروه آلدئید cho باشد) آلدوز

aldose

<hr> (شیمی ـ پزشکی) آلدوسترون (هورمون استروئید به فرمول c21h28o5)

(شیمی ـ پزشکی) آلدوسترون (هورمون استروئید به فرمول c21h28o5)

aldosterone

<hr> آلدرین (ماده ی حشره کش حاوی مشتقات نفتالین به فرمول c12h8cl6)، ادوین آلدرین (فضانورد امریکایی و دومین انسانی که بر روی کره ی ماه نشست)

آلدرین (ماده ی حشره کش حاوی مشتقات نفتالین به فرمول c12h8cl6)، ادوین آلدرین (فضانورد امریکایی و دومین انسانی که بر روی کره ی ماه نشست)

aldrin

aldzhanite

<hr> معنی : الله بختی، بسته بهبخت <hr> معانی دیگر : شانسی، بختکی، فی البداهه

معنی : الله بختی، بسته بهبخت معانی دیگر : شانسی، بختکی، فی البداهه

aleatory

aleatory contract

aleatory variable

alectronic mail

alekan gerard process

aleksite

<hr> الف (حرف اول الفبای فارسی و عربی و عبری و غیره)

الف (حرف اول الفبای فارسی و عربی و عبری و غیره)

aleph

aleph identity

aleph naught

<hr> (ریاضی) الف ـ صفر (aleph-zero هم می گویند)

(ریاضی) الف ـ صفر (aleph-zero هم می گویند)

aleph null

<hr> معنی : اعلام خطر، اژیر هوایی، زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن <hr> معانی دیگر : هشیار، آماده، زرنگ، دارای حضور ذهن، چست، هشدار، آژیر، آگهباش، هشدار دادن، آگهباش دادن، آماده باش دادن، آژیر زدن، گوش به زنگ کردن، بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن

معنی : اعلام خطر، اژیر هوایی، زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن معانی دیگر : هشیار، آماده، زرنگ، دارای حضور ذهن، چست، هشدار، آژیر، آگهباش، هشدار دادن، آگهباش دادن، آماده باش دادن، آژیر زدن، گوش به زنگ کردن، بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن

alert

alert box

aleternating current adapter

alethopteris

aleurolite

aleurolites

alexander ideal

alexander polynomial

alexander pontryagin duality

<hr> الکساندریت (نوعی سنگ قیمتی که در روشنایی روز سبز تیره و در نور چراغ قرمز تیره است)

الکساندریت (نوعی سنگ قیمتی که در روشنایی روز سبز تیره و در نور چراغ قرمز تیره است)

alexandrite

alexandroff compactification

alexithymia

alfa end

alfa factor

alfa lactalbumin

alfa mannosidase

<hr> معنی : یونجه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی ـ از ریشه ی عربی: الفشفشه) یونجه (medicago sativa)

معنی : یونجه معانی دیگر : (گیاه شناسی ـ از ریشه ی عربی: الفشفشه) یونجه (medicago sativa)

alfalfa

alfisols

alforsite

alfven wave

<hr> معنی : جلبک، خزهء دریایی <hr> معانی دیگر : pl گ

معنی : جلبک، خزهء دریایی معانی دیگر : pl گ

alga

<hr> جلبک، علف دریایی، خزه

algae

algae coal

algal

algal stromatolite

algamasse

algarite

algarvite or melteigite or melteigite

<hr> معنی : جبر، جبر و مقابله <hr> معانی دیگر : (ریاضیات ـ از ریشه ی عربی: الجبر) جبر، دستگاه جبری، ساختمان جبری

معنی : جبر، جبر و مقابله معانی دیگر : (ریاضیات ـ از ریشه ی عربی: الجبر) جبر، دستگاه جبری، ساختمان جبری

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی