دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : وکالت، وکیل مدافع، نمایندگی، وکیل <hr> معانی دیگر : وکیل دادگستری، وکیل دعاوی، رایزن، مدعی

معنی : وکالت، وکیل مدافع، نمایندگی، وکیل معانی دیگر : وکیل دادگستری، وکیل دعاوی، رایزن، مدعی

attorney

<hr> معنی : دادستان، مدعی العموم <hr> معانی دیگر : (امریکا) دادستان کل ایالت، (a و g بزرگ) دادستان کل امریکا (که مقامش معادل وزیر دادگستری است)، pl مدعی العموم، مدعی العموم

معنی : دادستان، مدعی العموم معانی دیگر : (امریکا) دادستان کل ایالت، (a و g بزرگ) دادستان کل امریکا (که مقامش معادل وزیر دادگستری است)، pl مدعی العموم، مدعی العموم

attorney general

attorney in fact

attorney of record

<hr> قبول وشناسایی موجریاارباب تازه

قبول وشناسایی موجریاارباب تازه

attornment

<hr> معنی : جذب کردن، جلب کردن، مجذوب ساختن، مجذوب کردن <hr> معانی دیگر : به خود کشیدن، گرایش داشتن، شیفتن، جلب توجه کردن، دلکش بودن، دلربا بودن، دلبری کردن

معنی : جذب کردن، جلب کردن، مجذوب ساختن، مجذوب کردن معانی دیگر : به خود کشیدن، گرایش داشتن، شیفتن، جلب توجه کردن، دلکش بودن، دلربا بودن، دلبری کردن

attract

attracting groin

attracting groyne

<hr> معنی : جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی <hr> معانی دیگر : دلبری، دلربایی، دلکشی، گرایش، مجذوب سازی، جذابیت، گیرایی، چیز جالب، چیز دلربا یا گیرا، به خودکشی، ربایش، (فیزیک) جاذبه، همگرایش (در مقابل: دفع، وازنش repulsion)

معنی : جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی معانی دیگر : دلبری، دلربایی، دلکشی، گرایش، مجذوب سازی، جذابیت، گیرایی، چیز جالب، چیز دلربا یا گیرا، به خودکشی، ربایش، (فیزیک) جاذبه، همگرایش (در مقابل: دفع، وازنش repulsion)

attraction

attraction capture

attraction force

attraction montage

attraction pole

attraction shock

<hr> معنی : جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده <hr> معانی دیگر : جذاب، گیرا، به خودکش، دلبر، شیفته ساز، رباینده، (فیزیک) جاذبه، کشش

معنی : جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده معانی دیگر : جذاب، گیرا، به خودکش، دلبر، شیفته ساز، رباینده، (فیزیک) جاذبه، کشش

attractive

attractive field

attractive potential

<hr> معنی : مجذوب کننده <hr> معانی دیگر : مجذوب کننده

معنی : مجذوب کننده معانی دیگر : مجذوب کننده

attractor

<hr> مخفف: وابسته شدنی، مخفف: وابسته شدنی

مخفف: وابسته شدنی، مخفف: وابسته شدنی

attrib

<hr> معنی : قابل اسناد، نسبت دادنی، قابل نسبت دادن <hr> معانی دیگر : قابل اسناد، قابل نسبت دادن، نسبت دادنی

معنی : قابل اسناد، نسبت دادنی، قابل نسبت دادن معانی دیگر : قابل اسناد، قابل نسبت دادن، نسبت دادنی

attributable

attributable risk

<hr> معنی : صفت، نشان، جنبه، افتخار، شهرت، نسبت دادن، حمل کردن <hr> معانی دیگر : وابسته دانستن، دانستن از، حمل کردن بر، منتسب کردن به، خصوصیت، ویژگی، خصلت، خوی، خصیصه، خواص

معنی : صفت، نشان، جنبه، افتخار، شهرت، نسبت دادن، حمل کردن معانی دیگر : وابسته دانستن، دانستن از، حمل کردن بر، منتسب کردن به، خصوصیت، ویژگی، خصلت، خوی، خصیصه، خواص

attribute

attribute accuracy

attribute characteristic

attribute decision

attribute matching

attribute methods

attribute sampling

attribute sampling plan

attribute tables

attribute test

attributes

attributes inspection

attributes to be measured

attribution theory

attrihute sampling

attrital or coal or coal

<hr> معنی : سایش، خراش، اصطکاک، مالش <hr> معانی دیگر : ساییدگی، رفتگی (در اثر مالش)، همسایش، فرسایش، فرسودگی، از دست دادن کارمند (و غیره) به طور عادی (مثلا بازنشستگی و غیره)

معنی : سایش، خراش، اصطکاک، مالش معانی دیگر : ساییدگی، رفتگی (در اثر مالش)، همسایش، فرسایش، فرسودگی، از دست دادن کارمند (و غیره) به طور عادی (مثلا بازنشستگی و غیره)

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی