دیکشنری تخصصی

auger electron

auger electron microscopy

auger mining

auger spectrum

auger stem

auger type bit

auger yield

<hr> (کان شناسی) اژیت (نوعی سیلیکات معدنی که شفافیت شیشه مانند دارد و در سنگ های آذرین یافت می شود)، نوعی پیروکسین

(کان شناسی) اژیت (نوعی سیلیکات معدنی که شفافیت شیشه مانند دارد و در سنگ های آذرین یافت می شود)، نوعی پیروکسین

augite

<hr> معنی : افزودن، زیاد کردن، تقویت کردن، تکمیل کردن، زیاد شدن، علاوه کردن <hr> معانی دیگر : (در مورد اندازه و مقدار و نیرو و غیره) افزودن، زیاد کردن یا شدن، افزایش دادن، بزرگ تر کردن یا شدن، بیشتر کردن یا شدن، (دستور زبان) افزونه، فزونه، واکه ی پیشوند، افزونه به کار بردن

معنی : افزودن، زیاد کردن، تقویت کردن، تکمیل کردن، زیاد شدن، علاوه کردن معانی دیگر : (در مورد اندازه و مقدار و نیرو و غیره) افزودن، زیاد کردن یا شدن، افزایش دادن، بزرگ تر کردن یا شدن، بیشتر کردن یا شدن، (دستور زبان) افزونه، فزونه، واکه ی پیشوند، افزونه به کار بردن

augment

<hr> معنی : تقویت، تشدید، افزایش، اضافه <hr> معانی دیگر : افزودگی، ازدیاد، زیاد شدگی، رشد، افزونه، چیز اضافه شده

معنی : تقویت، تشدید، افزایش، اضافه معانی دیگر : افزودگی، ازدیاد، زیاد شدگی، رشد، افزونه، چیز اضافه شده

augmentation

augmentation of an algebra

<hr> معنی : تکمیل شده <hr> معانی دیگر : تکمیل کردن، افزودن افزودن، زیاد کردن، علاوه کردن، زیاد شدن، تقویت کردن

معنی : تکمیل شده معانی دیگر : تکمیل کردن، افزودن افزودن، زیاد کردن، علاوه کردن، زیاد شدن، تقویت کردن

augmented

augmented algebra

augmented histogram

augmented matrix

augmented set

augmented solution

<hr> معنی : گوشی، مربوط به گوش یا سامعه <hr> معانی دیگر : وابسته به رایحه یا حالت، از راه گوش، سمعی، شنودی، وابسته به حس شنوایی، شنوداری، شنیداری

معنی : گوشی، مربوط به گوش یا سامعه معانی دیگر : وابسته به رایحه یا حالت، از راه گوش، سمعی، شنودی، وابسته به حس شنوایی، شنوداری، شنیداری

aural

aural center frequency

aural harmonic

aural null

aural null direction finder

aural radio range

aural signal

<hr> معنی : طلایی، طلایی رنگ <hr> معانی دیگر : زرین، دارای روکش طلا یا آب طلا، طلایی کردن

معنی : طلایی، طلایی رنگ معانی دیگر : زرین، دارای روکش طلا یا آب طلا، طلایی کردن

aureate

<hr> معنی : اله یا نور گرداگرد سر مقدسین <hr> معانی دیگر : هاله، نور دور سر پیامبران و مقدسان، هاله یا نور گرداگرد سرمقدسین، هاله نورانی اطراف خورشید و سایر ستارگان

معنی : اله یا نور گرداگرد سر مقدسین معانی دیگر : هاله، نور دور سر پیامبران و مقدسان، هاله یا نور گرداگرد سرمقدسین، هاله نورانی اطراف خورشید و سایر ستارگان

aureole

aureole grouthing

<hr> معنی : طلایی، گوشی <hr> معانی دیگر : وابسته به طلا، دارای طلا، زرین، وابسته بگوش یا سامعه

معنی : طلایی، گوشی معانی دیگر : وابسته به طلا، دارای طلا، زرین، وابسته بگوش یا سامعه

auric

aurichalcite

<hr> معنی : لاله گوش <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی)، لاله ی گوش، (مهجور) دهلیز قلب، دهلیزقلب، گوشک دل

معنی : لاله گوش معانی دیگر : (کالبدشناسی)، لاله ی گوش، (مهجور) دهلیز قلب، دهلیزقلب، گوشک دل

auricle

auricome

<hr> (گیاه شناسی) پامچال زرد (نوعی پامچال: primula auricula که برگ های آن شبیه گوش خرس است)، پامچال زرد

(گیاه شناسی) پامچال زرد (نوعی پامچال: primula auricula که برگ های آن شبیه گوش خرس است)، پامچال زرد

auricula

auricular sulcus

<hr> دارای گوش یا اجزای گوش مانند (مثل پایه ی برگ)، مانند یا دارای لاله ی گوش، گوش دار، گوشک دار

دارای گوش یا اجزای گوش مانند (مثل پایه ی برگ)، مانند یا دارای لاله ی گوش، گوش دار، گوشک دار

auriculate

auricupride

<hr> معنی : طلادار، زرخیز <hr> معانی دیگر : دارای طلا (مثلا معدن یا سنگ)، طلا آور، زر زا، پر طلا

معنی : طلادار، زرخیز معانی دیگر : دارای طلا (مثلا معدن یا سنگ)، طلا آور، زر زا، پر طلا

auriferous

auriferous ground

auriscope

aurivilliusite

auroantimonate

<hr> معنی : اغاز، سپیده دم، فجر، سرخی شفق، سحر <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی روم) الهه ی پگاه (یونانی ها او را eros می خواندند)، پگاه، رجوع شود به: aurora borealis

معنی : اغاز، سپیده دم، فجر، سرخی شفق، سحر معانی دیگر : (اسطوره ی روم) الهه ی پگاه (یونانی ها او را eros می خواندند)، پگاه، رجوع شود به: aurora borealis

aurora

<hr> شفق جنوبی، فجر جنوبی

aurora australis

<hr> شفق شمالی، فجر شمالی (نوری که شب در آسمان سمت شمال نواحی شمالی زمین دیده می شود)، نور یا فجر شمالی

شفق شمالی، فجر شمالی (نوری که شب در آسمان سمت شمال نواحی شمالی زمین دیده می شود)، نور یا فجر شمالی

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی