دیکشنری تخصصی

bale tare

bale tie

baled hay

baler

baler twine

balicnong

baling press

balipholite

balkanite

balked landing

balking

balks

balky selvage

<hr> معنی : توپ، بال، گلوله، گوی، توپ بازی، رقص، مجلس رقص، گرهک، ایام خوش، خوشی، رقصیدن، گلوله کردن <hr> معانی دیگر : جان بال (کشیش و انقلابی انگلیسی که در 1381 میلادی اعدام شد)، هر چیز گرد، ساچمه، تیله، مهره، گرهه، گندله، (بدن) اندام گرد، کره، ورزشی که در آن توپ به کار می رود (به ویژه بیس بال)، به صورت توپ درآوردن، گرد کردن، گره زدن، ستاره، سیاره (به ویژه کره ی زمین)، (بیس بال) بال (پرتاب خطای توپ)، ریشه یا پیاز در گونی پیچیده (و آماده ی حمل)، (خودمانی) چرند، مزخرف، (خودمانی ـ ناپسند - جمع) خایه ها، (خودمانی - ناپسند) دلیری، دل و جرات، خایه داری، (خودمانی - ناپسند) گاییدن، مهمانی رسمی رقص، (خودمانی) وقت خوش، تجربه ی خوشایند

معنی : توپ، بال، گلوله، گوی، توپ بازی، رقص، مجلس رقص، گرهک، ایام خوش، خوشی، رقصیدن، گلوله کردن معانی دیگر : جان بال (کشیش و انقلابی انگلیسی که در 1381 میلادی اعدام شد)، هر چیز گرد، ساچمه، تیله، مهره، گرهه، گندله، (بدن) اندام گرد، کره، ورزشی که در آن توپ به کار می رود (به ویژه بیس بال)، به صورت توپ د

ball

ball and bank feed

ball and creel

ball and ring method

ball and socket head

<hr> (کالبد شناسی) مفصل گرزی، مفصل کروی گودالی (مفصلی که در آن سرمدوریک استخوان در گودی استخوان دیگر قرار دارد مثل مفصل های استخوان لگن و استخوان کتف)، مفصل ماشینی که گلوله دارد و درتوی حفره ای قرارمیگیرد، مفصل گلوله وگوده

(کالبد شناسی) مفصل گرزی، مفصل کروی گودالی (مفصلی که در آن سرمدوریک استخوان در گودی استخوان دیگر قرار دارد مثل مفصل های استخوان لگن و استخوان کتف)، مفصل ماشینی که گلوله دارد و درتوی حفره ای قرارمیگیرد، مفصل گلوله وگوده

ball and socket joint

ball and socket joint ball head ball qoint

<hr> معنی : بلبرینگ <hr> معانی دیگر : بلبرینگ، یاتاقان ساچمه ای، کاسه ساچمه، گردونگر، چر&nbsp; فلزی که روی ساچمه های فلزی کوچکی باسانی میلغزد

معنی : بلبرینگ معانی دیگر : بلبرینگ، یاتاقان ساچمه ای، کاسه ساچمه، گردونگر، چر فلزی که روی ساچمه های فلزی کوچکی باسانی میلغزد

ball bearing

ball bearing grease slinger

ball bearing lock ring

ball bearing pulley

ball bearing retainer ring

ball bearing socket

ball bobbin holder

ball bonding ball wedge bonding

ball bouncing

ball bouncing problem

ball breaker

ball check valve

ball clay

<hr> دستگاه فلاش مستراح، سیفون و ابزار متصل به آن، شناور

دستگاه فلاش مستراح، سیفون و ابزار متصل به آن، شناور

ball cock

ball cock or float valve or float valve

ball cock tank float

ball cup

ball faucet

ball float

ball grid array

ball in metric space

<hr> (مکانیک) اتصال چرخشی، اتصال کروی، (اتومبیل) سیبک

(مکانیک) اتصال چرخشی، اتصال کروی، (اتومبیل) سیبک

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی