دیکشنری تخصصی

balloons help

<hr> معنی : رای مخفی، ورقه رای، مهره رای و قرعهکشی، مجموع اراء نوشته، با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن <hr> معانی دیگر : ورقه ی رای، تعرفه ی رای، برگه ی رای، انتخابات (به ویژه با رای مخفی)، رای گیری، رای مخفی دادن، با رای تعیین کردن، حق رای، تعداد کل آرا، فهرست نامزدهای انتخابات

معنی : رای مخفی، ورقه رای، مهره رای و قرعهکشی، مجموع اراء نوشته، با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن معانی دیگر : ورقه ی رای، تعرفه ی رای، برگه ی رای، انتخابات (به ویژه با رای مخفی)، رای گیری، رای مخفی دادن، با رای تعیین کردن، حق رای، تعداد کل آرا، فهرست نامزدهای انتخابات

ballot

<hr> صندوق آرا، جعبه ی آرا

ballot box

ballot problem

ballot problems

ballot theorem

ballside

<hr> معنی : خوشبویی، مرهم، بلسان، مومیایی کردن <hr> معانی دیگر : هر چیز خوشایند یا شفابخش، بلسان (نوعی صمغ که از گیاهان جنس commiphora و خانواده ی bursera به دست می آید و در عطر سازی و دارو سازی کاربرد دارد)، مرهم خوشبو، بوی خوش

معنی : خوشبویی، مرهم، بلسان، مومیایی کردن معانی دیگر : هر چیز خوشایند یا شفابخش، بلسان (نوعی صمغ که از گیاهان جنس commiphora و خانواده ی bursera به دست می آید و در عطر سازی و دارو سازی کاربرد دارد)، مرهم خوشبو، بوی خوش

balm

balmer continuum

balmer lines

balmer series

<hr> (گیاه شناسی) درخت بالسا (جنس ochroma و خانواده ی bombax)، چوب بالسا

(گیاه شناسی) درخت بالسا (جنس ochroma و خانواده ی bombax)، چوب بالسا

balsa

baluchestan carpet

balun balanced converter line balance converter bazooka

balun filter

<hr> معنی : ستون نرده، ستون کوچک گچ بری شده <hr> معانی دیگر : هر یک از ستون ها یا میله های عمودی نرده ی پلکان، ستون نرده (از چوب خراطی شده یا گچ یا سنگ)، ستونچه

معنی : ستون نرده، ستون کوچک گچ بری شده معانی دیگر : هر یک از ستون ها یا میله های عمودی نرده ی پلکان، ستون نرده (از چوب خراطی شده یا گچ یا سنگ)، ستونچه

baluster

baluster rail post

<hr> معنی : نرده، طارمی <hr> معانی دیگر : نرده ی پلکان (مرکب از ستون های گچبری شده یا میله های چوبی خراطی شده)، نرده ی ایوان، تارم

معنی : نرده، طارمی معانی دیگر : نرده ی پلکان (مرکب از ستون های گچبری شده یا میله های چوبی خراطی شده)، نرده ی ایوان، تارم

balustrade

balustrading

baluze

balyakinite

<hr> (با صدای دنگ) تصادم کردن،افتادن، (حرف ندا) بم !،(صدای خوردن دو چیز بزرگ به هم) ترق !،تراق !،دنگ !، basic access method کامپیوتر : روش دستیابى اصلى

(با صدای دنگ) تصادم کردن،افتادن، (حرف ندا) بم !،(صدای خوردن دو چیز بزرگ به هم) ترق !،تراق !،دنگ !، basic access method کامپیوتر : روش دستیابى اصلى

bambollaite

bamfordite or molybdoferrite or molybdoferrite

bamial stress or stress or stress

ban dr

<hr> (نام تجارتی) بنلان (پارچه ی لباسی نرم که کمتر چین و چروک می شود)

(نام تجارتی) بنلان (پارچه ی لباسی نرم که کمتر چین و چروک می شود)

ban lon

banach algebra

banach analytic space

banach area of a surface

banach dieudonne theorem

banach fixed point theorem

banach integral

banach lattice

banach mazur convergence theorem

banach space

banach star algebra

banach steinhaus theorem

banach tarski paradox

banalsite

banana jack

banana plug

banbury mixer

<hr> قانون ـ فقه : جلسه اى که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود

قانون ـ فقه : جلسه اى که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود

banc

bancel

banchis

bancus

<hr> معنی : اتحاد، میدان، باند، نوار، ارکستر، روبان، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن، دسته کردن، بصورت نوار در اوردن، با نوار بستن، متحد شدن، بصورت نوار یا تسمه دراوردن، متحد کردن <hr> معانی دیگر : بند، افسار، ریسمان، نخ، طناب، تسمه ی فلزی یا چوبی یا لاستیکی که برای بستن چیزی به کار رود، حلقه، انگشتر، نواره، باریکه، (رادیو) باند، با بند بستن، (بابستن بند) نشان گذاری کردن، تسمه یا نواری که چرخ های ماشین را بگرداند، (طیف خورشید) نوار رنگی، (معماری) لایه یا قرنیز نازک، (معدن) رگه ی باریک، گروه، دسته، دسته نوازندگان (آلات ضربی و بادی)، (معمولا با together) همدسته شدن، همدست شدن یا کردن، متحد کردن یا شدن، توافق

معنی : اتحاد، میدان، باند، نوار، ارکستر، روبان، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن، دسته کردن، بصورت نوار در اوردن، با نوار بستن، متحد شدن، بصورت نوار یا تسمه دراوردن، متحد کردن معانی دیگر : بند، افسار، ریسمان، نخ، طناب، 

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی