دیکشنری تخصصی

barittdiode

<hr> معنی : فلز باریم، فلز دو ظرفیتی <hr> معانی دیگر : (شیمی) باریم (عنصر شیمیایی نقره فام که به صورت کربنات یا سولفات یافت می شود - نشان: ba، وزن اتمی 137/33، شماره ی اتمی: 56، چگالی: 3/5، نقطه ی گداز: 729c، نقطه ی جوش: 1640c)

معنی : فلز باریم، فلز دو ظرفیتی معانی دیگر : (شیمی) باریم (عنصر شیمیایی نقره فام که به صورت کربنات یا سولفات یافت می شود - نشان: ba، وزن اتمی 137/33، شماره ی اتمی: 56، چگالی: 3/5، نقطه ی گداز: 729c، نقطه ی جوش: 1640c)

barium

barium or alumopharmacosiderite

barium or ba or ba

barium or pharmacosiderite

barium or zinc or alumopharmacosiderite

barium soap grease

barium titanate

bariumbannisterite or bannisterite or bannisterite

<hr> معنی : کرجی، پوست درخت، عوعو، بارکاس، وغ وغ کردن، پوست کندن، عوعو کردن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پوست، پوسته، بشره، توزه، (عامیانه - در اثر افتادن و غیره) پوست خود را خراشیدن، پوست درخت که در چرمسازی و رنگرزی کاربرد دارد، پوست درخت را جوشاندن (به ویژه در رنگرزی و چرمسازی)، (درخت را) پوست کندن، (سگ) عوعو، واق واق، نوف، پارس، پارس کردن، واق واق کردن، صدای بلند (شبیه عوعو) کردن، دنگ دنگ کردن، (مثل سگ) به کسی پریدن، داد سر کسی زدن، فریاد (تندوکوتاه) کشیدن، هارت و پورت کردن، صدای واق واق مانند، ترق تروق، (شعر قدیمی) قایق (به ویژه زورق بادبان دار)، وه وه کردن

معنی : کرجی، پوست درخت، عوعو، بارکاس، وغ وغ کردن، پوست کندن، عوعو کردن معانی دیگر : (گیاه شناسی) پوست، پوسته، بشره، توزه، (عامیانه - در اثر افتادن و غیره) پوست خود را خراشیدن، پوست درخت که در چرمسازی و رنگرزی کاربرد دارد، پوست درخت را جوشاندن (به ویژه در رنگرزی و چرمسازی)، (درخت را) پوست کندن، (سگ) 

bark

bark fibers

bark tanning

<hr> معنی : دباغ، پوست درخت کن، کارگر یا ماشینی که پوست میکند <hr> معانی دیگر : (شخص یا ماشین )پوست کن، (سگ یا حیوان یا انسان) صدای سگ کن، واق واقی، دباه، کسیکه دم مغازه میایستد و برای جنسی تبلیغ میکند

معنی : دباغ، پوست درخت کن، کارگر یا ماشینی که پوست میکند معانی دیگر : (شخص یا ماشین )پوست کن، (سگ یا حیوان یا انسان) صدای سگ کن، واق واقی، دباه، کسیکه دم مغازه میایستد و برای جنسی تبلیغ میکند

barker

barkhan

barkhan or barchan or barchan

barkhane

barkhausen criteria

barkhausen effect

barkhausen kurz oscillator barkhausen oscillator

barkhausen magnet

barkhausen oscillation

barley corn patterns

<hr> معنی : انبار غله، طویله، انبار کاه و جو و کنف و غیره، انبار کردن <hr> معانی دیگر : (مزرعه) انبار، کاه انبار، کاهدانی، گاراژ بزرگ (کامیون و تراکتور و غیره)

معنی : انبار غله، طویله، انبار کاه و جو و کنف و غیره، انبار کردن معانی دیگر : (مزرعه) انبار، کاه انبار، کاهدانی، گاراژ بزرگ (کامیون و تراکتور و غیره)

barn

barn door

barn door wipe

barn doors

barnesite

barnett effect

barney

barntine

barocline

barocline atmosphere

baroclinicity

baroclinity

baroda carpet

<hr> فشار نگاره (ضبط نوسانات فشار هوا به صورت منحنی)، ثبت وزن و جرم، دستگاه ثبت وزن و جرم چیزی

فشار نگاره (ضبط نوسانات فشار هوا به صورت منحنی)، ثبت وزن و جرم، دستگاه ثبت وزن و جرم چیزی

barogram

<hr> فشار نگار (دستگاهی که فشار هوا را نشان می دهد و ضبط می کند)، بارومتر خودکار

فشار نگار (دستگاهی که فشار هوا را نشان می دهد و ضبط می کند)، بارومتر خودکار

barograph

barograph barometrograph

<hr> معنی : فشار سنج، هواسنج، میزان الهواء <hr> معانی دیگر : هر چیزی که تغییر را نشان دهد، نمایشگر، شاخص، نمودار، فشار نگار، بارومتر، فشار سنج برای اندازه گیری فشارهوا

معنی : فشار سنج، هواسنج، میزان الهواء معانی دیگر : هر چیزی که تغییر را نشان دهد، نمایشگر، شاخص، نمودار، فشار نگار، بارومتر، فشار سنج برای اندازه گیری فشارهوا

barometer

barometeric pressure

<hr> معنی : وابسته به سنجش فشار هوا <hr> معانی دیگر : وابسته به سنجش فشار هوا

معنی : وابسته به سنجش فشار هوا معانی دیگر : وابسته به سنجش فشار هوا

barometric

barometric condenser

barometric effects

barometric efficiency

barometric equation

barometric fluctuation

<hr> معنی : فشار هوا، فشار جو <hr> معانی دیگر : فشار جوی، فشار بارومتری

معنی : فشار هوا، فشار جو معانی دیگر : فشار جوی، فشار بارومتری

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی