دیکشنری تخصصی

baronet satin

barophile

<hr> (دستگاه سنجش فشار جو و تغییرات آن) باروسکپ

(دستگاه سنجش فشار جو و تغییرات آن) باروسکپ

baroscope

baroseismic storm

barotolerant

barotor

barotropic

barotropic atmosphere

barotropic disturbance

barotropic instability

barotropic model

barotropic pressure function

barotropic vorticity equation

barotropy

barotropy or baroclinity or baroclinity or barotropic

barquillite

<hr> (سازواره ی درونی سلول های مادینه که رنگ پذیر است و در آزمون های تعیین جنسیت جنین مهم است) تن بار، جسم بار

(سازواره ی درونی سلول های مادینه که رنگ پذیر است و در آزمون های تعیین جنسیت جنین مهم است) تن بار، جسم بار

barr body

<hr> معنی : کلبه یا اطاقک موقتی، سرباز خانه، منزل کارگران، انبارگاه، در سربازخانه جادادن <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) خوابگاه سربازان، ساختمان (های) سربازخانه، (جمع) پادگان، در سربازخانه یا ساختمان کارگری جای دادن، ساختمان کارگری، خوابگاه کارگری، آپارتمان های کارگری، (استرالیا) هو کردن، همهمه کردن، (سر کسی) فریاد کشیدن، انبارکاه

معنی : کلبه یا اطاقک موقتی، سرباز خانه، منزل کارگران، انبارگاه، در سربازخانه جادادن معانی دیگر : (معمولا جمع) خوابگاه سربازان، ساختمان (های) سربازخانه، (جمع) پادگان، در سربازخانه یا ساختمان کارگری جای دادن، ساختمان کارگری، خوابگاه کارگری، آپارتمان های کارگری، (استرالیا) هو کردن، همهمه کردن، (سر کسی)

barrack

<hr> معنی : رگبار گلوله، سدبندی، بطور مسلسل بیرون دادن <hr> معانی دیگر : (ارتش) سد آتش (رگبار گلوله یا پیکان و غیره برای جلوگیری از حرکت دشمن و یا دادن پوشش به نیروهای خودی)، رگبار (گلوله و غیره)، حمله ی مداوم و سنگین، ضربات پیاپی، آتش سدکننده ایجاد کردن، گلوله باران کردن، زیر آتش توپخانه گرفتن، حمله کردن، آب بند (که برای بالاآوردن سطح آب رودخانه و جاری شدن آن به نهر آبیاری ساخته می شود نه برای ذخیره ی آب و نیروی برق)، بند، سد، خور

معنی : رگبار گلوله، سدبندی، بطور مسلسل بیرون دادن معانی دیگر : (ارتش) سد آتش (رگبار گلوله یا پیکان و غیره برای جلوگیری از حرکت دشمن و یا دادن پوشش به نیروهای خودی)، رگبار (گلوله و غیره)، حمله ی مداوم و سنگین، ضربات پیاپی، آتش سدکننده ایجاد کردن، گلوله باران کردن، زیر آتش توپخانه گرفتن، حمله کردن، آب

barrage

<hr> (امریکا) تیز دره، دره ی باریک و عمیق، تنگدره، جستگاه (barranco هم می گویند)

(امریکا) تیز دره، دره ی باریک و عمیق، تنگدره، جستگاه (barranco هم می گویند)

barranca

barre marks

barre rocheuse

<hr> معنی : مسدود، بسته <hr> معانی دیگر : نرده دار، ممنوع، قدغن، محروم، راه راه، نواردار، دارای نوارهای موازی

معنی : مسدود، بسته معانی دیگر : نرده دار، ممنوع، قدغن، محروم، راه راه، نواردار، دارای نوارهای موازی

barred

barred by limitation

barred by statute

barred by the statute of limitation

barred claim

barredo

<hr> معنی : بشکه، لوله تفنگ، چلیک، پیمانه مایعات، ظرف استوانه شکل، خمره چوبی، در خمره ریختن، در بشکه کردن، با سرعت زیاد حرکت کردن <hr> معانی دیگر : بشکه (معمولا از تخته های چوبی که توسط حلقه یا تسمه ی فلزی به هم وصل شده باشند)، واحد سنجش آبگونه ها (در امریکا هر بشکه مساوی است با سه و نیم گالن - در مورد نفت: 42 گالن - مشروبات الکلی: 31 گالن) (در انگلیس هر بشکه: 36 گالن امپریالی)، استوانه ی گردان، جعبه فنر ساعت، لوله، میله ی توخالی، لوله (یا استوانه)ی تلمبه، مخزن، (عامیانه) مقدار زیاد، یک عالمه، خیلی، (امریکا - خودمانی) با سرعت رفتن، مثل برق رفتن، ساقه ی پر، در بشکه ریختن

معنی : بشکه، لوله تفنگ، چلیک، پیمانه مایعات، ظرف استوانه شکل، خمره چوبی، در خمره ریختن، در بشکه کردن، با سرعت زیاد حرکت کردن معانی دیگر : بشکه (معمولا از تخته های چوبی که توسط حلقه یا تسمه ی فلزی به هم وصل شده باشند)، واحد سنجش آبگونه ها (در امریکا هر بشکه مساوی است با سه و نیم گالن - در مورد نفت: 4

barrel

barrel bbl b brl

barrel copper or barrel work or barrel work or copper

barrel distortion

barrel drop

barrel heaters

barrel of capstan

barrel of winch winch barrel

barrel outlet

barrel printer

barrel residence time

barrel shaped lap

barrel shiltter

barrel shutter

barrel stave reflector cut paraboloid reflector

barrel tamble

barrel temperature

<hr> (معماری) طاق ضربی (به شکل نیمه استوانه)، طاق ضربی طاق ضربی

(معماری) طاق ضربی (به شکل نیمه استوانه)، طاق ضربی طاق ضربی

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی