دیکشنری تخصصی

barry marks

barstowite

bartelkeite

<hr> معنی : داد و ستد کالا، تهاتر، معاوضه، تهاتر کردن، پایاپای معامله کردن <hr> معانی دیگر : مبادله ی کالا (بدون مبادله پول)، پایاپای، مبادله ی خدمات، دادوستد کردن، مبادله کردن، پایاپای معامله کردن با for

معنی : داد و ستد کالا، تهاتر، معاوضه، تهاتر کردن، پایاپای معامله کردن معانی دیگر : مبادله ی کالا (بدون مبادله پول)، پایاپای، مبادله ی خدمات، دادوستد کردن، مبادله کردن، پایاپای معامله کردن با for

barter

bartilett

bartonian

bartonite

barut formation or barut or barut

bary

barycenter

barycenteric coordinates

barycentric coordinates

barylite

<hr> (فیزیک) باریون،ذره ی سنگین، باریون شیمى : ذره سنگین

(فیزیک) باریون،ذره ی سنگین، باریون شیمى : ذره سنگین

baryon

baryonyx

barysilite

<hr> معمارى : سنگ نیکره زیست شناسى : گردان سپهر

معمارى : سنگ نیکره زیست شناسى : گردان سپهر

barysphere

barysphere or centrosphere or centrosphere

barytes barite

barytine

barytocalcite

barytolamprophyllite

<hr> معنی : اساسی، مربوط به ته یابنیان <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) روینده از پایین ساقه، بنی، بن روی، بنیانی، پایه ای، وابسته به شالوده، پایه ساز

معنی : اساسی، مربوط به ته یابنیان معانی دیگر : (گیاه شناسی) روینده از پایین ساقه، بنی، بن روی، بنیانی، پایه ای، وابسته به شالوده، پایه ساز

basal

basal cell carcinoma or carcinoma or carcinoma

basal conglomerate

basal cover

basal detachment

basal glide

basal sliding or sliding or sliding

basal spacing

basal till

basal waters

basal watertable

<hr> سنگ بازالت، مرمر سیاه (سنگ سخت آتشفشانی که معمولا به صورت لوح یافت می شود)، نوعی سنگ چخماق یا اتش فشانی سیاه

سنگ بازالت، مرمر سیاه (سنگ سخت آتشفشانی که معمولا به صورت لوح یافت می شود)، نوعی سنگ چخماق یا اتش فشانی سیاه

basalt

basalt fibers

basalt glass

basalt or basalts or basalts

basalt tuff

basaltic dome

basaltic plateau or lava plateau or lava plateau

basaltic stratum

basaluminite

basanite

basculating fault

<hr> معنی : قپان، اهرام یا لنگر پل متحرک <hr> معانی دیگر : هر دستگاه الاکلنگ مانند، قپانه، اهرم، قپانی، باسکول

معنی : قپان، اهرام یا لنگر پل متحرک معانی دیگر : هر دستگاه الاکلنگ مانند، قپانه، اهرم، قپانی، باسکول

bascule

<hr> معنی : پل متحرک، پل قپانی <hr> معانی دیگر : پل بازشو، پل اهرمی، پل قپانی پل اهرمی

معنی : پل متحرک، پل قپانی معانی دیگر : پل بازشو، پل اهرمی، پل قپانی پل اهرمی

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی