دیکشنری تخصصی

beam ray

<hr> موشک هدایت شونده اى که به وسیله اشعه رادار هدایت مى شود علوم نظامى : بیم رایدر

موشک هدایت شونده اى که به وسیله اشعه رادار هدایت مى شود علوم نظامى : بیم رایدر

beam rider

beam rider guidance

beam rider missile

beam ruffle

beam sign convention

beam splice

beam spliting

beam splitter

beam splitting

beam spreader

beam steering

beam test

beam ward

beam warping

beam warping machine

beam well

beam width

beam width error

beam winding mechanism

beam with fixed end

beaman stadia arc or beaman or beaman

<hr> معنی : درخشان، پرتودار، بشاش <hr> معانی دیگر : تابناک، پرتو افکن، (مجازی) درخشان (در اثر خرمی)، شاد، خوشرو

معنی : درخشان، پرتودار، بشاش معانی دیگر : تابناک، پرتو افکن، (مجازی) درخشان (در اثر خرمی)، شاد، خوشرو

beaming

beaming machine

beaming off

<hr> معنی : دانه، لوبیا، باقلا، حبوبات، حبه، چیز کم ارزش و جزئی <hr> معانی دیگر : هر دانه ی لوبیا مانند، (امریکا - خودمانی) کله، مخ، مغز، (امریکا - خودمانی - جمع) هیچ، (امریکا - خودمانی) بر کله کوفتن، توسری زدن، (بیس بال) با توپ بر سر چوگان زن زدن، (خودمانی - معمولا با: give) شکست، تنبیه، سرزنش، گوشمالی، (گیاه شناسی) انواع گیاهان بنشن زا از تیره ی نخودها و جنس phaseolus و vigna و dolichos که شامل گیاهان نخود و لوبیا و باقلا و بقولات دیگر می گردد، (لوبیا سبز) نیام، غلاف خوراکی لوبیا سبز

معنی : دانه، لوبیا، باقلا، حبوبات، حبه، چیز کم ارزش و جزئی معانی دیگر : هر دانه ی لوبیا مانند، (امریکا - خودمانی) کله، مخ، مغز، (امریکا - خودمانی - جمع) هیچ، (امریکا - خودمانی) بر کله کوفتن، توسری زدن، (بیس بال) با توپ بر سر چوگان زن زدن، (خودمانی - معمولا با: give) شکست، تنبیه، سرزنش، گوشمالی، (گیا

bean

bean ore or pea ore or pea ore

bean v choke v pinch v throttle

<hr> به یاد داشتن، به خاطر سپردن، در مد نظر داشتن، به خاطر داشتن، در نظر گرفتن

به یاد داشتن، به خاطر سپردن، در مد نظر داشتن، به خاطر داشتن، در نظر گرفتن

bear in mind

bear trap dam

bear trap gate

bear trap weir

bearded motes

bearded needle

<hr> معنی : حامل، در وجه حامل، درخت بارور <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: penstemon، برنده، آورنده، رساننده، بته یا درخت بارآور، (بانکداری) دارنده، (در وجه) حامل، قابل پرداخت به آورنده

معنی : حامل، در وجه حامل، درخت بارور معانی دیگر : رجوع شود به: penstemon، برنده، آورنده، رساننده، بته یا درخت بارآور، (بانکداری) دارنده، (در وجه) حامل، قابل پرداخت به آورنده

bearer

<hr> حامل، برنده، آورنده، رساننده، بته یا درخت بارآور، (بانکداری) دارنده، (در وجه) حامل، قابل پرداخت به آورنده، اوراق قرضه ی قابل پرداخت در وجه حامل، سند قرضه ی بی نام

حامل، برنده، آورنده، رساننده، بته یا درخت بارآور، (بانکداری) دارنده، (در وجه) حامل، قابل پرداخت به آورنده، اوراق قرضه ی قابل پرداخت در وجه حامل، سند قرضه ی بی نام

bearer bonds

<hr> گواهینامه ی بی نام، چک در وجه حامل

گواهینامه ی بی نام، چک در وجه حامل

bearer check

bearer instrument

<hr> چک در وجه حامل، سهام بی نام

چک در وجه حامل، سهام بی نام

bearer shares

bearer supporting pillar

<hr> معنی : رفتار، وضع، جهت، متکا، یاتاقان، بردباری، سلوک، طاقت، زاد و ولد، زایش، نسبت، متحمل <hr> معانی دیگر : سخت در آغوش گیری، (مثل خرس) دو دستی بغل کردن، طرز رفتار، روش، قیافه و طرز برخورد، سیما، مشرب، باروری، قدرت تولید، زایا، تحمل، پایداری، طرز قرارگیری، مکان، طرز قرارگیری (از نظر قطب نما یا موقعیت شخص)، سوی، (کشتی و هواپیما و غیره - جمع) موقعیت (که با در نظر گرفتن فاصله ی آن از چندین مکان مشخص تعیین می شود)، موضع، نهش، ربط، تاثیر، (معماری) بخشی از تیرسقف که روی پایه قرار می گیرد (و لذا بار سقف را تحمل می کند)، تکیه گاه، اتکا، بالشتک، بردگاه، (مکانیک) بلبرینگ، چرخ اندر چرخ، سرسره ریل، هرجایی که چیز دیگری درآن بچرخد یا بلغزد، غلطکچه، (توپخانه) گرا، بردزاویه، زاویه ی حامل

معنی : رفتار، وضع، جهت، متکا، یاتاقان، بردباری، سلوک، طاقت، زاد و ولد، زایش، نسبت، متحمل معانی دیگر : سخت در آغوش گیری، (مثل خرس) دو دستی بغل کردن، طرز رفتار، روش، قیافه و طرز برخورد، سیما، مشرب، باروری، قدرت تولید، زایا، تحمل، پایداری، طرز قرارگیری، مکان، طرز قرارگیری (از نظر قطب نما یا موقعیت شخص)

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی