دیکشنری تخصصی

catastrophist

catathermal

catatonic excitment

catatonic posturing

catatonic rigidity

catawberite

<hr> معنی : دستگیره، شکار، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، از هوا گرفتن، فهمیدن، دچار شدن به، چنگ زدن، قاپیدن، بدست اوردن، درک کردن، گرفتن، جلب کردن <hr> معانی دیگر : دستگیر کردن، گیر انداختن یا افتادن، در تله افتادن یا انداختن، مچ کسی را باز کردن، درحین ارتکاب گرفتن، ناگهان خوردن به، به سوی خود کشیدن، (عامیانه) رادیو و تلویزیون و غیره را گرفتن، در خود داشتن، مفتون کردن، دل کسی را بردن، مسحور کردن، (در مورد آتش و زغال) گرفتن، گیراندن، (امریکا- بازی بیس بال و غیره) توپ را با دستکش ویژه گرفتن، کچر بودن، (پاس) گرفتن، شخص یا چیز گرفته شده، آدم مناسب برای ازدواج، قطعه، پاره، بخش، بریدگی یا شکست صدا هنگام حرف زدن (در اثر احساسات)، شرط نیرنگ آمیز، شرط سری، تله انداز، گیرانداز، نیرنگ آمیز، مشروط به شروط سری، واگرفتن، سرایت کردن، گول زدن، اغوا کردن، (هرچیزی که بگیرد و نگه دارد) چفت، گیره، گیرشگاه، زرفین، وهنگ، جالب، جذاب، شعار

معنی : دستگیره، شکار، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، از هوا گرفتن، فهمیدن، دچار شدن به، چنگ زدن، قاپیدن، بدست اوردن، درک کردن، گرفتن، جلب کردن معانی دیگر : دستگیر کردن، گیر انداختن یا افتادن، در تله افتادن یا انداختن، مچ کسی را باز کردن، درحین ارتکاب گرفتن، ناگهان خوردن به، به سوی خود کشیدن، (عا

catch

<hr> پنجره ی مشبک آهنین (که در کف خیابان و غیره در مدخل فاضلاب قرار می دهند تا اشیای درشت وارد آن نشود)، نرده ی دهانه ی گنداب

پنجره ی مشبک آهنین (که در کف خیابان و غیره در مدخل فاضلاب قرار می دهند تا اشیای درشت وارد آن نشود)، نرده ی دهانه ی گنداب

catch basin

catch bench

catch cord

<hr> (کشاورزی) محصول فرعی (که هنگام آیش دادن زمین می کارند تا زمین قوت بگیرد)

(کشاورزی) محصول فرعی (که هنگام آیش دادن زمین می کارند تا زمین قوت بگیرد)

catch crop

catch curve

catch drain

catch end

catch light

catch pen

catch pit

catch selvage

catch stitch

catch water

<hr> (امریکا) وضع بغرنج، معمای پر دردسر، (ظرف یا گنجانه ای که چیزهای گوناگون را در آن می گذارند) هزار بیشه، ظرف یامخزن اشیاءگوناگون مثل سبد یاگنجه، هزاربیشه، بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد

(امریکا) وضع بغرنج، معمای پر دردسر، (ظرف یا گنجانه ای که چیزهای گوناگون را در آن می گذارند) هزار بیشه، ظرف یامخزن اشیاءگوناگون مثل سبد یاگنجه، هزاربیشه، بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد

catchall

catcher roll

catching diode

catching in

catching on

<hr> واگیر دار، ساری، سرایت کننده، گرد آوری آب باران (از راه جوب کشی و گنداب راه سازی)، آب تله، آبگیر (انباری که آب های گرد آوری شده در آن نگهداری می شود)، آب انبار، عمل گرفتن، انچه گیراید

واگیر دار، ساری، سرایت کننده، گرد آوری آب باران (از راه جوب کشی و گنداب راه سازی)، آب تله، آبگیر (انباری که آب های گرد آوری شده در آن نگهداری می شود)، آب انبار، عمل گرفتن، انچه گیراید

catchment

<hr> گرد آوری آب باران (از راه جوب کشی و گنداب راه سازی)، آب تله، آبگیر (انباری که آب های گرد آوری شده در آن نگهداری می شود)، آب انبار، (در مورد خدمات بهداشتی و دولتی و غیره) ناحیه ی تحت پوشش، پهنه ی آبریز، آبگیر (ناحیه ای که آب های آن به یک رودخانه یا دریاچه وغیره می ریزد) (catchment basin هم می گویند)

گرد آوری آب باران (از راه جوب کشی و گنداب راه سازی)، آب تله، آبگیر (انباری که آب های گرد آوری شده در آن نگهداری می شود)، آب انبار، (در مورد خدمات بهداشتی و دولتی و غیره) ناحیه ی تحت پوشش، پهنه ی آبریز، آبگیر (ناحیه ای که آب های آن به یک رودخانه یا دریاچه وغیره می ریزد) (catchment basin هم می گویند)

catchment area

catchment area catchment basin gathering ground

catchment basin

catchment divide

catchment geomorphology

catchment glacier

catchment hydrology

catchwater drain or cathwater or cathwater or catchwork

catchwork

catecholamines or catecholamine or catecholamine

catedrine

<hr> معنی : قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط <hr> معانی دیگر : قطعی (categoric هم می گویند)، وابسته به: category، بی قید

معنی : قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط معانی دیگر : قطعی (categoric هم می گویند)، وابسته به: category، بی قید

واژه های حرف "c" - دیکشنری تخصصی