دیکشنری تخصصی

censorware

censure point

<hr> معنی : سرشماری، احصائیه، امار، ممیزی مالیاتی <hr> معانی دیگر : (در اصل - روم باستان) شمارش مردم و برآورد ارزش دارایی آنها به منظور تعیین مالیات سرانه

معنی : سرشماری، احصائیه، امار، ممیزی مالیاتی معانی دیگر : (در اصل - روم باستان) شمارش مردم و برآورد ارزش دارایی آنها به منظور تعیین مالیات سرانه

census

census block

census bureau

census data

census region

census tract

<hr> معنی : در صد، یک صدم دلار <hr> معانی دیگر : سنت (واحد پول خرد در امریکا که برابر است با یک صدم دلار و علامت اختصاری آن c است) (penny هم می گویند)، مخفف: قرن، قرن ها، یک صدم، سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است

معنی : در صد، یک صدم دلار معانی دیگر : سنت (واحد پول خرد در امریکا که برابر است با یک صدم دلار و علامت اختصاری آن c است) (penny هم می گویند)، مخفف: قرن، قرن ها، یک صدم، سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است

cent

centainty factor

<hr> معنی : میان، مرکز، میانه، مدار، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن <hr> معانی دیگر : کانون، قلبگاه، میانین، میانگاه، گیان، وندسار، محل تجمع، مجتمع، (کالبد شناسی) دسته ای عصب که دارای وظایف به خصوصی است، در مرکز قرار گرفتن یا قرار دادن، مرکزی کردن، متمرکز کردن یا شدن، گرد آمدن، درباره ی (چیزی بودن)، (در انگلیس: centre)، وسط، درونگاه، (ورزش به ویژه فوتبال و بسکتبال) میان، سنتر، بازیکن وسط، نقش بازیکن وسط را ایفا کردن، (مکانیک) مرغک (ماشین تراش)، (ارتش) قلب قشون (بین دوجناح)، میان سپاه

معنی : میان، مرکز، میانه، مدار، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن معانی دیگر : کانون، قلبگاه، میانین، میانگاه، گیان، وندسار، محل تجمع، مجتمع، (کالبد شناسی) دسته ای عصب که دارای وظایف به خصوصی است، در مرکز قرار گرفتن یا قرار دادن، مرکزی کردن، متمرکز کردن یا شدن، گرد آمدن، درباره ی (چی

center

center back

center circle

center closed shed

center contact

center cut

center cutter

center cutting

center draw feed

center drill

center f

center fabric as wadding

center fed zepp

center filling fork

center fo inertia

center fo oscillation

center for analysis and prediction of storms

center frequency stability

center gate

center head

center irons saddle bearing

center land

center line crack

center line tailings dam

center mark

center mixing plant

center of a group

center of a ring

center of buoyancy

center of compression

center of crest circle

center of curvation

center of curvature

center of dilatation

center of displacement

center of flexure

<hr> (فیزیک) گرانیگاه، مرکز ثقل

(فیزیک) گرانیگاه، مرکز ثقل

center of gravity

center of gravity doctrine

واژه های حرف "c" - دیکشنری تخصصی