دیکشنری تخصصی

completed jobs

completed tree

<hr> معنی : سرتاسر <hr> معانی دیگر : یکسر,کاملا,تماما,بکلی

معنی : سرتاسر معانی دیگر : یکسر,کاملا,تماما,بکلی

completely

completely additive measure

completely continous operator

completely knocked down

completely monotonic function

completely multiplicative

completely multiplicative sequence

completely normal space

completely ordered

completely penetrating well

completely randomized blocks design

completely randomized design

completely randomized plots design

completely reducible group

completely reversed stress

<hr> معنی : کمال، تمامیت <hr> معانی دیگر : تمامیت، کمال

معنی : کمال، تمامیت معانی دیگر : تمامیت، کمال

completeness

completeness axiom

completeness check

completeness of real nubmers

completeness of real numbers

completing

completing the square

<hr> معنی : انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل <hr> معانی دیگر : پایان یابی، فرجامش، پری، تکمیل بودن، آزگاری

معنی : انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل معانی دیگر : پایان یابی، فرجامش، پری، تکمیل بودن، آزگاری

completion

completion certificate

completion fluid

completion of a measure space

completion of a metric space

completion of a well completion work fo a well

completion of an ordered set

completion of measure space

completion of metric space

completion of review

completion of shooting

completion of the work

completion report

completion test

completion tests

<hr> معنی : مجموع، مجموعه، هم تافت، عقده، گروهه، اچار، هم تافت، مجتمع، مختلط، بغرنج، مرکب از چند جزء، پیچیده <hr> معانی دیگر : (دارای اجزای دقیق و تودرتو و وابسته به هم) هم تافته، هم پیچیده، (بسیار) پیچیده، گره ناک، (مجموعه ی ساختمان ها و راه ها و غیره که تشکیل یک واحد همبسته را بدهند) مجتمع، گروهگان، (روان شناسی) عقده، همبافت، (دارای دو یا چند بخش وابسته) مرکب، (دستور زبان) ناهمپایه، (جمله ی) مرکب، همبافته، (واژه ی) مشتق

معنی : مجموع، مجموعه، هم تافت، عقده، گروهه، اچار، هم تافت، مجتمع، مختلط، بغرنج، مرکب از چند جزء، پیچیده معانی دیگر : (دارای اجزای دقیق و تودرتو و وابسته به هم) هم تافته، هم پیچیده، (بسیار) پیچیده، گره ناک، (مجموعه ی ساختمان ها و راه ها و غیره که تشکیل یک واحد همبسته را بدهند) مجتمع، گروهگان، (روان ش

واژه های حرف "c" - دیکشنری تخصصی