دیکشنری تخصصی

damnum infectum

damnum sine injuria esse potest

damoing natural frequency

<hr> معنی : رطوبت، نمناک، خیساندن، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیس کردن <hr> معانی دیگر : نم، آغار، ژف، مرطوب، نم دار، نم زدن، نم دار کردن، (معمولا با: down - آتش منقل یا بخاری را) با خاکستر پوشاندن، دم کردن، (در موتور و ماشین - با کاستن جریان هوا) آهسته کردن، (میزان اشتعال را) کم کردن، فروکاستن، فرو کاست کردن، میراندن، (انرژی یا نیرو و کنش وری را) کاستن، واپاد (کنترل) کردن، مهار کردن، فرونشاندن، (گازهای زهرین یا قابل انفجار معدن) آتش گاز، گریزو، سیه نم، آتش دمه، کاندم، (قدیمی) روحیه ی خراب، اندوه، (سازهای زهی و ضربی به ویژه پیانو و طبل) از بسامد کاستن، بسامد کاست کردن، (از دامنه amplitude موج یا نوسان) کاستن

معنی : رطوبت، نمناک، خیساندن، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیس کردن معانی دیگر : نم، آغار، ژف، مرطوب، نم دار، نم زدن، نم دار کردن، (معمولا با: down - آتش منقل یا بخاری را) با خاکستر پوشاندن، دم کردن، (در موتور و ماشین - با کاستن جریان هوا) آهسته کردن، (میزان اشتعال را)

damp

damp course or damp check or damp check

<hr> مانع سرایت نم، رگه ای که دردیوارازچیزدافع نم میسازندتاازسرای

مانع سرایت نم، رگه ای که دردیوارازچیزدافع نم میسازندتاازسرای

damp proof

damp proof coarse

damp proof membrane

damp proofing

damped

damped harmonic motion

damped harmonic oscillator

damped motion

damped oscillation

damped oscillations

damped oscillator

damped response

damped vibration

damped vibrations

damped wave

damped wave structure or damped wave or damped wave

<hr> معنی : تعدیل کردن، مرطوب شدن، افسرده شدن، رطوبت پیدا کردن <hr> معانی دیگر : نم دار کردن، نم زدن، نمناک شدن یا کردن، آغار کردن یا شدن، مرطوب کردن یا شدن، ژفیدن، (از شدت و حدت یا حرارت یا نیروی چیزی) کاستن، فرو نشاندن، میراندن

معنی : تعدیل کردن، مرطوب شدن، افسرده شدن، رطوبت پیدا کردن معانی دیگر : نم دار کردن، نم زدن، نمناک شدن یا کردن، آغار کردن یا شدن، مرطوب کردن یا شدن، ژفیدن، (از شدت و حدت یا حرارت یا نیروی چیزی) کاستن، فرو نشاندن، میراندن

dampen

dampener

dampening

<hr> معنی : تعدیل کننده، خفه کننده، نم زن، الت میزان کردن جریان هوا <hr> معانی دیگر : (هرچیزی که از شدت یا میزان چیزی بکاهد) کاستگر، (دودکش) دریچه ی هوا، (موسیقی) خفه کن، ضربه گیر، میراکن، میرانه، میراگر، کاهنده ی شادی یا شوق و غیره، خفه کن

معنی : تعدیل کننده، خفه کننده، نم زن، الت میزان کردن جریان هوا معانی دیگر : (هرچیزی که از شدت یا میزان چیزی بکاهد) کاستگر، (دودکش) دریچه ی هوا، (موسیقی) خفه کن، ضربه گیر، میراکن، میرانه، میراگر، کاهنده ی شادی یا شوق و غیره، خفه کن

damper

damper winding

<hr> معنی : تخفیف، تعدیل <hr> معانی دیگر : خفگی

معنی : تخفیف، تعدیل معانی دیگر : خفگی

damping

damping capacity

damping characteristic

damping coefficient

damping constant

damping factor

damping force

damping machine

damping matrix

damping mechanism

damping ratio

damping soundproofing

damping spheres

<hr> معنی : رطوبت، نم، نمسازی <hr> معانی دیگر : نمناکی

معنی : رطوبت، نم، نمسازی معانی دیگر : نمناکی

dampness

damproofing

<hr> مخفف:، (انجیل) دانیال نبی، (قدیمی) آقا، سرور، جناب، اسم خاص مذکر (مخفف: دانیل daniel)، (انجیل) دان (پسر پنجم حضرت یعقوب)، همهجا، از یک سو به سوی دیگر

مخفف:، (انجیل) دانیال نبی، (قدیمی) آقا، سرور، جناب، اسم خاص مذکر (مخفف: دانیل daniel)، (انجیل) دان (پسر پنجم حضرت یعقوب)، همهجا، از یک سو به سوی دیگر

واژه های حرف "d" - دیکشنری تخصصی