دیکشنری تخصصی

dense binary code

dense concrete

dense graded

dense graded aggregate

dense graded mix

dense list

dense media separation

dense sand

dense set

dense subset

<hr> غلیظی، انبوهی، تراکم، چپیدگی

غلیظی، انبوهی، تراکم، چپیدگی

denseness

densification

densification of concrete

<hr> معنی : چگالی سنج، غلظت سنج، تکاسف سنج <hr> معانی دیگر : (هر ابزار برای سنجش چگالی و وزن مخصوص) چگالی سنج، densitometer : چگالی سنج

معنی : چگالی سنج، غلظت سنج، تکاسف سنج معانی دیگر : (هر ابزار برای سنجش چگالی و وزن مخصوص) چگالی سنج، densitometer : چگالی سنج

densimeter

<hr> معنی : چگالی سنج، غلظت سنج، تکاسف سنج <hr> معانی دیگر : (عکاسی و غیره - ابزار اندازه گیری میزان تاری) تاری سنج، densimeter : چگالی سنج

معنی : چگالی سنج، غلظت سنج، تکاسف سنج معانی دیگر : (عکاسی و غیره - ابزار اندازه گیری میزان تاری) تاری سنج، densimeter : چگالی سنج

densitometer

<hr> معنی : انبوهی، تراکم، سیری، ستبری، غلظت، چگالی، ضخامت، سفتی <hr> معانی دیگر : پرپشتی، فشردگی، همفشردگی، مایه داری، کندذهنی، دیرفهمی، خنگی، کودنی، خرفتی، رجوع شود به: current density

معنی : انبوهی، تراکم، سیری، ستبری، غلظت، چگالی، ضخامت، سفتی معانی دیگر : پرپشتی، فشردگی، همفشردگی، مایه داری، کندذهنی، دیرفهمی، خنگی، کودنی، خرفتی، رجوع شود به: current density

density

density bottle

density can

density current

density estimation

density flow

density function

density function of random variable

density indicator densimeter

density log

density logging

density modulation

density number

density of a fluid

density of a gas

density of charge

density of population

density of probability distribution

density of snow

density of states

density of traffic

density packing

density plot

density profile

density property

density stratification

densofacies

densospore

<hr> معنی : گودی، دندانه، تو رفتگی، جای ضربت، دندانه کردن <hr> معانی دیگر : مخفف:، دندان پزشک، فرورفتگی (کوچک)، غرشدگی (کوچک)، خدشه، آسیب، اثر (معمولا اثر منفی)، سرخوردگی، ضربه، دارای فرورفتگی یا غری کوچک کردن، گود انداختن، (در چرخ و غیره) دندانه، دندانی

معنی : گودی، دندانه، تو رفتگی، جای ضربت، دندانه کردن معانی دیگر : مخفف:، دندان پزشک، فرورفتگی (کوچک)، غرشدگی (کوچک)، خدشه، آسیب، اثر (معمولا اثر منفی)، سرخوردگی، ضربه، دارای فرورفتگی یا غری کوچک کردن، گود انداختن، (در چرخ و غیره) دندانه، دندانی

dent

dent wire

<hr> معنی : دندانی، وابسته به دندانسازی <hr> معانی دیگر : وابسته به دندان یا دندان پزشکی

معنی : دندانی، وابسته به دندانسازی معانی دیگر : وابسته به دندان یا دندان پزشکی

dental

dental calculus

dental caries

واژه های حرف "d" - دیکشنری تخصصی