دیکشنری تخصصی

geosuture or geosutures or geosutures

geosynchronous

geosynchronous orbit

geosynchronous satellite

<hr> (زمین شناسی) زمین ناودیس (فرو رفتگی دراز و عمیق سطح زمین که از سنگ های رسوبی و آتشفشانی پرشده است)، بزرگ ناودیس زمین

(زمین شناسی) زمین ناودیس (فرو رفتگی دراز و عمیق سطح زمین که از سنگ های رسوبی و آتشفشانی پرشده است)، بزرگ ناودیس زمین

geosyncline

geosyncline geosynclinal

geotechnical

geotechnical data

geotechnical engineering

geotechnical exploration

geotechnical sounding

geotechnics

geotextile

<hr> geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین

geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین

geothermal

geothermal energy

geothermal gradient

geothermal log

geothermal power or geothermal or geothermal

geothermal step

geothermal temperature gradient

<hr> (وابسته به حرارت لایه های درونی زمین) زمین گرمایی (geothermal هم می گویند)، geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین

(وابسته به حرارت لایه های درونی زمین) زمین گرمایی (geothermal هم می گویند)، geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین

geothermic

geothermy

geothite aggregate

geothite fe 3

gerade

gerasimovskite

gerdtremmelite

gerenite

gerhardtite

geri

<hr> معنی : پیرپزشکی، مبحیامراض پیری <hr> معانی دیگر : (پزشکی) پزشکی پیران، پیری پزشکی، شاخه ای از طب که با بیماری های پیران سر و کار دارد، رشته ای از علم طب که درباره امرا­ دوران پیری و افراد پیر بحک میکند، مبحکامرا­ پیری

معنی : پیرپزشکی، مبحیامراض پیری معانی دیگر : (پزشکی) پزشکی پیران، پیری پزشکی، شاخه ای از طب که با بیماری های پیران سر و کار دارد، رشته ای از علم طب که درباره امرا­ دوران پیری و افراد پیر بحک میکند، مبحکامرا­ پیری

geriatrics

gerit

<hr> معنی : جنین، ریشه، اصل، میکرب <hr> معانی دیگر : جرم، میکروب، موجودات ذره بینی (مثل باکتری ها)، یاخته، زیواچه، تخم، جوانه، جوهر، گیاهک، منشا، مبدا، سرآغاز، سلول، منشاء

معنی : جنین، ریشه، اصل، میکرب معانی دیگر : جرم، میکروب، موجودات ذره بینی (مثل باکتری ها)، یاخته، زیواچه، تخم، جوانه، جوهر، گیاهک، منشا، مبدا، سرآغاز، سلول، منشاء

germ

germ carrier

<hr> سلول تخم، سلول مولد، سلول زایا، یاخته ی زایشی، سلول نطفه

سلول تخم، سلول مولد، سلول زایا، یاخته ی زایشی، سلول نطفه

germ cell

germ meal

german tie up

germanite

<hr> معنی : ژرمانیوم، نوعی عنصر شبه فلز <hr> معانی دیگر : ژرمانیوم، نوعی عنصر شبه فلز

معنی : ژرمانیوم، نوعی عنصر شبه فلز معانی دیگر : ژرمانیوم، نوعی عنصر شبه فلز

germanium

germanium diode

germanium rectify

germanium transistor

germanocolusite

germicidal agent

<hr> گندزدا، پادگند، پلشت بر، ضد عفونی، میکروب کش، زیواچه کش، نطفه کش، میکرب کش، ضد باکتری

گندزدا، پادگند، پلشت بر، ضد عفونی، میکروب کش، زیواچه کش، نطفه کش، میکرب کش، ضد باکتری

germicide

gerolle

<hr> پیرسالاری، حکومت پیران، هیئت حاکمه ای که سرانش پیر هستند، حکومت سالخوردگان

پیرسالاری، حکومت پیران، هیئت حاکمه ای که سرانش پیر هستند، حکومت سالخوردگان

واژه های حرف "g" - دیکشنری تخصصی