دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : زرگر، طلا ساز <hr> معانی دیگر : اولیور گلداسمیت (نویسنده ی انگلیسی)

معنی : زرگر، طلا ساز معانی دیگر : اولیور گلداسمیت (نویسنده ی انگلیسی)

goldsmith

goletz terrace

golgas

golo

gomory cut

gompa

gompertz curve

gompertz distribution

<hr> (فیزیولوژی - عضو یا غده ای که در انسان و حیوان یاخته های جنسی تولید می کند) گناد، (در انسان) تخمدان، خایه، بیضه، غده ی جنسی، گند، غده جنسی بیضه یا تخمدان

(فیزیولوژی - عضو یا غده ای که در انسان و حیوان یاخته های جنسی تولید می کند) گناد، (در انسان) تخمدان، خایه، بیضه، غده ی جنسی، گند، غده جنسی بیضه یا تخمدان

gonad

<hr> معنی : ماده محرک غده جنسی <hr> معانی دیگر : (فیزیولوژی - هورمونی که رشد گنادها را تسریع و عملکرد آن را تقویت می کند) گنادوتروپین، گندپرور

معنی : ماده محرک غده جنسی معانی دیگر : (فیزیولوژی - هورمونی که رشد گنادها را تسریع و عملکرد آن را تقویت می کند) گنادوتروپین، گندپرور

gonadotropin

<hr> (زمین شناسی) گندوانا (نام قاره فرضی که از پان جیا pangea جدا شده و بعدها تبدیل به اقلیم های افریقا و استرالیا و آمریکای جنوبی و شبه قاره ی هند گردیده است)

(زمین شناسی) گندوانا (نام قاره فرضی که از پان جیا pangea جدا شده و بعدها تبدیل به اقلیم های افریقا و استرالیا و آمریکای جنوبی و شبه قاره ی هند گردیده است)

gondwana

goniatite

goniography

<hr> معنی : جهت یاب، زاویه سنج، زاویه یاب، گوشه سنج، گوشه پیما <hr> معانی دیگر : زاویه یاب، گوشه سنج، زاویه سنج، گوشه پیما، جهت یاب

معنی : جهت یاب، زاویه سنج، زاویه یاب، گوشه سنج، گوشه پیما معانی دیگر : زاویه یاب، گوشه سنج، زاویه سنج، گوشه پیما، جهت یاب

goniometer

<hr> گوشه یابی،علم زاویه سنجی،گوشه سنجی، زاویه سنجى، مبحث زوایا الکترونیک : زاویه یابى معمارى : مبحث زوایا

گوشه یابی،علم زاویه سنجی،گوشه سنجی، زاویه سنجى، مبحث زوایا الکترونیک : زاویه یابى معمارى : مبحث زوایا

goniometry

gonnardite or tetranatrolite or tetranatrolite

<hr> معنی : سوزاک، سوزنک، اتشک <hr> معانی دیگر : سوزاک، سوزنک، اتشک

معنی : سوزاک، سوزنک، اتشک معانی دیگر : سوزاک، سوزنک، اتشک

gonorrhea

gonyerite

<hr> معنی : خیر، خوبی، کامیابی، مال منقول، مال التجاره، نیک، نیکو، ارجمند، خوشنام، خوش، پاک، خیر، قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع <hr> معانی دیگر : (حرف ندا): ای ! عجب ! وای !، (عامیانه) به خوبی، به طور خوب، (با: the) آدم های خوب، خوبان، (به صورت جمع) کالا، مال، جنس، مفید، معتبر، ممتاز، محموله

معنی : خیر، خوبی، کامیابی، مال منقول، مال التجاره، نیک، نیکو، ارجمند، خوشنام، خوش، پاک، خیر، قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع معانی دیگر : (حرف ندا): ای ! عجب ! وای !، (عامیانه) به خوبی، به طور خوب، (با: the) آدم های خوب، خوبان، (به صورت جمع) کالا، مال، جنس، مفید، معتبر، ممتاز

good

good and chattel

good ball

good cause

good cleavage

good drainage

good earth

<hr> صمیمیت، حسن نیت، خلوص نیت، پاک نهادی، پاک نهادی he performed his duties in good faith او وظایف خود را با خلوص نیت انجام داد

صمیمیت، حسن نیت، خلوص نیت، پاک نهادی، پاک نهادی he performed his duties in good faith او وظایف خود را با خلوص نیت انجام داد

good faith

good in process

good loading

good luck or good luck or good luck or gl

good movement

good offices

good side

good solvent

good standing

good title

good transport

good wear resistance

<hr> معنی : حسن، مروت، خوبی، نیکی <hr> معانی دیگر : پاک نهادی، عالی بودن، مهربانی، نیک سرشتی، نیت پاک، وشتی، علامت تعجب، عجب !، بهترین بخش، صفت حسنه، صفا، خلوص نیت، خاصیت، قوت، نیکوکاری، احسان

معنی : حسن، مروت، خوبی، نیکی معانی دیگر : پاک نهادی، عالی بودن، مهربانی، نیک سرشتی، نیت پاک، وشتی، علامت تعجب، عجب !، بهترین بخش، صفت حسنه، صفا، خلوص نیت، خاصیت، قوت، نیکوکاری، احسان

goodness

goodness of fit

goodness of fit distribution

goodness of fit test

<hr> معنی : متاع، محموله <hr> معانی دیگر : کالا، مال التجاره، اروس، پارچه، (انگلیس) محموله، بار، جنس، اموال منقول، متعلقات شخصی، دارایی، دارایی منقول

معنی : متاع، محموله معانی دیگر : کالا، مال التجاره، اروس، پارچه، (انگلیس) محموله، بار، جنس، اموال منقول، متعلقات شخصی، دارایی، دارایی منقول

goods

goods in sale

goods in transit

goods on consignment

goods received notes

<hr> معنی : میل، مصلحت، حسن تفاهم، حسن نیت، خوش نیتی <hr> معانی دیگر : نیت پاک، نیکخواهی، توافق، تمایل، سر قفلی

معنی : میل، مصلحت، حسن تفاهم، حسن نیت، خوش نیتی معانی دیگر : نیت پاک، نیکخواهی، توافق، تمایل، سر قفلی

goodwill

<hr> معنی : چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی <hr> معانی دیگر : چسبان، شیره مانند، سریش مانند، نوچ، بیش از حد احساساتی، سانتی مانتال، (آمریکا - خودمانی)، شیرین و چسبناک

معنی : چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی معانی دیگر : چسبان، شیره مانند، سریش مانند، نوچ، بیش از حد احساساتی، سانتی مانتال، (آمریکا - خودمانی)، شیرین و چسبناک

واژه های حرف "g" - دیکشنری تخصصی