دیکشنری تخصصی

heavy tail

heavy tailed distribution

heavy traffic

heavy truck

<hr> (فیزیک و شیمی) آب سنگین (دارای ایزوتوپ های سنگین اکسیژن و هیدروژن)

(فیزیک و شیمی) آب سنگین (دارای ایزوتوپ های سنگین اکسیژن و هیدروژن)

heavy water

heavy wool

heavy yarn

heavyweight aggregate

heavyweight concrete

heay liquid

heazlewoodite

hebrew number symbols

hecatolite

hechtsbergite

<hr> معنی : شانه، شانه کردن، بباد طعنه گرفتن <hr> معانی دیگر : (با پرسش های بیجا یا شعار و غیره) مزاحم نطق کننده شدن، مزاحمت و سرو صدا ایجاد کردن، آزارگری کردن، سخت بازپرسی کردن از، سوال پیچکردن

معنی : شانه، شانه کردن، بباد طعنه گرفتن معانی دیگر : (با پرسش های بیجا یا شعار و غیره) مزاحم نطق کننده شدن، مزاحمت و سرو صدا ایجاد کردن، آزارگری کردن، سخت بازپرسی کردن از، سوال پیچکردن

heckle

hecta

hecta hectare

hectar

<hr> معنی : هکتار، ده هزار متر مربع <hr> معانی دیگر : هکتار (برابر با ده هزار متر مربع و یا 2/47 آکر acre)

معنی : هکتار، ده هزار متر مربع معانی دیگر : هکتار (برابر با ده هزار متر مربع و یا 2/47 آکر acre)

hectare

<hr> پیشوند: صد [hectogram] (پیش از واکه می شود: hect-)

پیشوند: صد [hectogram] (پیش از واکه می شود: hect-)

hecto

<hr> (سابقا)، ماشین تکثیر، ماشین نسخه برداری، ماشین کپیه برداری یا رونوشت برداری

(سابقا)، ماشین تکثیر، ماشین نسخه برداری، ماشین کپیه برداری یا رونوشت برداری

hectograph

hectohedron

<hr> معنی : هکتولیتر، صد لیتر <hr> معانی دیگر : هکتولیتر 001لیتر

معنی : هکتولیتر، صد لیتر معانی دیگر : هکتولیتر 001لیتر

hectolitre

hectometric wave

hectorfloresite

hectorite

hecynite

hedanbergite

<hr> (بافندگی) ورد، تارکش، تارگذران، در بافندگی ورد

(بافندگی) ورد، تارکش، تارگذران، در بافندگی ورد

heddle

heddle eye

heddle hook

heddle rod

<hr> دربافندگی ورد، تارکش، تارگذران

دربافندگی ورد، تارکش، تارگذران

heddles

hedenbergite

hedgehog stone

<hr> پرچین، دیواره ی پرچینی، چپر دیوار، ردیف بوته های پرچین، سیاج بند، ردیف خاربن

پرچین، دیواره ی پرچینی، چپر دیوار، ردیف بوته های پرچین، سیاج بند، ردیف خاربن

hedgerow

<hr> خرید و فروش تامینى، تامین بازرگانى : تبدیل پوششى، مصونیت

خرید و فروش تامینى، تامین بازرگانى : تبدیل پوششى، مصونیت

hedging

hedging function

hedleyite

hedonic index numbers

hedreocraton

hedrumite

hedyphane

<hr> معنی : عقب، ته، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، پاشنه کف، پاشنه گذاشتن، یک ور شدن، کج شدن، مسلح کردن <hr> معانی دیگر : پاشنه ی کفش، پاشنه ی جوراب، نیروی خرد کننده، نیروی ستمگر، با پاشنه ی پا (یا کفش) زدن یا فشردن، پاشنه مال کردن، پامال کردن، با پاشنه راندن، (از نزدیک کسی را) تعقیب کردن، (از نزدیک) دنباله روی کردن، (عامیانه) پول دادن به، وسیله دادن به، مسلح کردن یا شدن، پاشنه ی کفش را تعمیر کردن، پاشنه ی پا، پا شنا، بسل، (در جانوران) پشت سم، پشت پا، هر چیز پاشنه مانند: سر و ته نان ساندویچی، پوست پنیر هلندی، پاشنه ی دست (کف دست در مجاورت شست)، بخش پایین دیرک یا تیر کشتی، مقدار کم آشامیدنی که ته بطری باقیمانده باشد، (عامیانه) آدم رذل، آدم بی وجدان، آدم بی غیرت، (رقص) پاشنه ها را به طور آهنگین حرکت دادن، پایکوبی کردن، (به ویژه در مورد کشتی) به یکسو خم شدن، لم دادن، خم شدگی، تمایل، کژی، کژ (یا مایل) کردن، به یکسو خم کردن، میزان خم شدگی (کشتی یا قایق و غیره)، درجمع پاهای عقب جانوران، پاشنه گذاشتن به

معنی : عقب، ته، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، پاشنه کف، پاشنه گذاشتن، یک ور شدن، کج شدن، مسلح کردن معانی دیگر : پاشنه ی کفش، پاشنه ی جوراب، نیروی خرد کننده، نیروی ستمگر، با پاشنه ی پا (یا کفش) زدن یا فشردن، پاشنه مال کردن، پامال کردن، با پاشنه راندن، (از نزدیک کسی را) تعقیب کردن، (از نزدیک)

واژه های حرف "h" - دیکشنری تخصصی