دیکشنری تخصصی

hexahedrite

<hr> معنی : شش وجهی، جسم شش سطحی <hr> معانی دیگر : (جسم) شش پهلو

معنی : شش وجهی، جسم شش سطحی معانی دیگر : (جسم) شش پهلو

hexahedron

<hr> (شیمی) هگزاهیدرات (هیدرات که نسبت ملکول های جسم آن به مولکولهای آب یک به شش باشد)، ترکیبی که دارای شش ذره اب باشد

(شیمی) هگزاهیدرات (هیدرات که نسبت ملکول های جسم آن به مولکولهای آب یک به شش باشد)، ترکیبی که دارای شش ذره اب باشد

hexahydrate

hexahydroborite

hexamethylene or cyclohexane or cyclohexane

hexamethylene or tetramine

hexan

<hr> (شیمی)هگزان (هریک از پنج آلکان بی رنگ و ایزومریک به فرمول c6h14)

(شیمی)هگزان (هریک از پنج آلکان بی رنگ و ایزومریک به فرمول c6h14)

hexane

<hr> شش فاز علوم مهندسى : شش فازه

شش فاز علوم مهندسى : شش فازه

hexaphase

hexarch

hexastannite or stannoidite or stannoidite

hexaster

hexatestibiopanickelite

hexatetrahedron

<hr> علوم مهندسى : شش اتمى

hexatomic

hexentric

hexoctahedral

hexoctahedron

hexonal zinc sulfide structure

<hr> (شیمی) هگزوز (مونوساکارید که در هر مولکول شش اتم کربن دارد مانند فروکتوز)

(شیمی) هگزوز (مونوساکارید که در هر مولکول شش اتم کربن دارد مانند فروکتوز)

hexose

hexoxide

hextree

heyite

heyperblic consine

heyrovskite

heyrovskyite

hezardarreh formation or hezardarreh or hezardarreh

<hr> مخفف: (شیمی) نشان هفنیم (hafnium)، نیم، نصف، مخفف: پربسامد، نصف مخفف: پربسامد مخفف: پربسامد، علوم مهندسى : فرکانس بالا الکترونیک : بسامد زیاد

مخفف: (شیمی) نشان هفنیم (hafnium)، نیم، نصف، مخفف: پربسامد، نصف مخفف: پربسامد مخفف: پربسامد، علوم مهندسى : فرکانس بالا الکترونیک : بسامد زیاد

hf or hafnium or hafnium

<hr> مخفف:، (انجیل) کتاب حجی نبی، مخفف: هکتوگرم

مخفف:، (انجیل) کتاب حجی نبی، مخفف: هکتوگرم

hg or mercury or mercury

hgte

hi bulk

hi crimp

<hr> مخفف کلمه fidelity high وسایل ایجاد صدا گرامافون بابهترین درجه ملیمت ونرمی

مخفف کلمه fidelity high وسایل ایجاد صدا گرامافون بابهترین درجه ملیمت ونرمی

hi fi

hi fi amplifier

hi focus

hi hat

hi narco

hi res graphics

hi tens

hi there or ht or ht or hi there

hiapu

hiarneite

hiatal

<hr> معنی : وقفه، فاصله، شکاف، التقای دو حرف با صدا <hr> معانی دیگر : (در متن کتاب و غیره) افتادگی، حذف شدگی، جای خالی، زدش، محو شدگی، (تداوم وزمان) وقفه، درنگ، بازایستی، ایستش، ایستایی، رکود، (کالبدشناسی - مجرا یا سوراخی که اندام دیگری از آن عبور می کند مانند سوراخ حجاب حاجز که لوله ی مری از آن رد می شود) گذرگاه، دهانه، گسستگی

معنی : وقفه، فاصله، شکاف، التقای دو حرف با صدا معانی دیگر : (در متن کتاب و غیره) افتادگی، حذف شدگی، جای خالی، زدش، محو شدگی، (تداوم وزمان) وقفه، درنگ، بازایستی، ایستش، ایستایی، رکود، (کالبدشناسی - مجرا یا سوراخی که اندام دیگری از آن عبور می کند مانند سوراخ حجاب حاجز که لوله ی مری از آن رد می شود) گذ

واژه های حرف "h" - دیکشنری تخصصی