دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : زه، وتر، وتر مثلی قائم الزاویه <hr> معانی دیگر : (هندسه) وتر (مثلث راست گوشه)، وتر مثلک قائم الزاویه

معنی : زه، وتر، وتر مثلی قائم الزاویه معانی دیگر : (هندسه) وتر (مثلث راست گوشه)، وتر مثلک قائم الزاویه

hypotenuse

<hr> (کالبد شناسی) زیر نهنج، هیپوتالاموس

(کالبد شناسی) زیر نهنج، هیپوتالاموس

hypothalamus

hypothecary action

<hr> معنی : گرو گذاشتن، وثیقه قرار دادن، رهن گذاردن <hr> معانی دیگر : (حقوق) گرو گذاشتن، رهن دادن

معنی : گرو گذاشتن، وثیقه قرار دادن، رهن گذاردن معانی دیگر : (حقوق) گرو گذاشتن، رهن دادن

hypothecate

hypothermal deposits

hypothermal vein

<hr> (پزشکی - کم بود ناهنجار حرارت بدن) کم گرمایی، هیپوترمی

(پزشکی - کم بود ناهنجار حرارت بدن) کم گرمایی، هیپوترمی

hypothermia

hypotheses

<hr> معنی : فرضیه، فرض، قضیه فرضی، نهشته، برانگاشت <hr> معانی دیگر : (ظن یا پندار یا گمان اثبات نشده که موقتا برای دستیابی به برخی دانستنی ها یا برای بررسی بیشتر بکار می رود) فرضیه، پی نهشت، گمانه

معنی : فرضیه، فرض، قضیه فرضی، نهشته، برانگاشت معانی دیگر : (ظن یا پندار یا گمان اثبات نشده که موقتا برای دستیابی به برخی دانستنی ها یا برای بررسی بیشتر بکار می رود) فرضیه، پی نهشت، گمانه

hypothesis

hypothesis of equality

hypothesis of no difference

hypothesis testing

<hr> فرضى، فرض کننده <hr> hypothetic(al) فرضى، فرض کننده

فرضى، فرض کننده hypothetic(al) فرضى، فرض کننده

hypothetic

hypothetic proposition

<hr> معنی : فرضی، برانگاشتی، نهشتی <hr> معانی دیگر : علاقمند به گمانه های علمی، ابداع کننده ی بر انگاشت، وابسته به فرضیه، گمانی، پنداری (hypothetic هم می گویند)

معنی : فرضی، برانگاشتی، نهشتی معانی دیگر : علاقمند به گمانه های علمی، ابداع کننده ی بر انگاشت، وابسته به فرضیه، گمانی، پنداری (hypothetic هم می گویند)

hypothetical

hypothetical event

hypothetical imperative

hypothetical resources

hypothetical syllogism

hypothyridid

<hr> (به ویژه در مورد عضلات) کم کشش، شل و افتاده

(به ویژه در مورد عضلات) کم کشش، شل و افتاده

hypotonic

hypotract

hypotrochoid

hypotype

hypovalve

hypoxenolith

<hr> معنی : کمبود اکسیژن در بافت های بدن <hr> معانی دیگر : (پزشکی - ناهنجاری ناشی از کم رسیدن اکسیژن به بافت بدن) کم اکسیژنی

معنی : کمبود اکسیژن در بافت های بدن معانی دیگر : (پزشکی - ناهنجاری ناشی از کم رسیدن اکسیژن به بافت بدن) کم اکسیژنی

hypoxia

hypoxic

hypozygal

hypsilophodon

hypsochromie

hypsogram

hypsographic curve

hypsographic map

<hr> (علم اندازه گیری بلندی و پستی سطح زمین و کف دریاها برحسب معیار معینی مثلا سطح دریا) فراز سنجی، فراز نمایی، نقشه ی (یا نمودار و غیره) فراز نما، نقشه برداری از کوه ها وارتفاعات زمین

(علم اندازه گیری بلندی و پستی سطح زمین و کف دریاها برحسب معیار معینی مثلا سطح دریا) فراز سنجی، فراز نمایی، نقشه ی (یا نمودار و غیره) فراز نما، نقشه برداری از کوه ها وارتفاعات زمین

hypsography

<hr> معنی : ارتفاع سنج، فراز سنج، ارتفاع پیما <hr> معانی دیگر : فراز نما

معنی : ارتفاع سنج، فراز سنج، ارتفاع پیما معانی دیگر : فراز نما

hypsometer

hypsometric map

<hr> فراز سنجی، فراز نمایی (به ویژه نسبت به سطح دریا)

فراز سنجی، فراز نمایی (به ویژه نسبت به سطح دریا)

hypsometry

<hr> معنی : نوعی خرگوش کوهی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) خرگوش کوهی (راسته ی hyracoidea جنس های procavia و dendrohyrax و heterohyrax - جوندگان ریزاندام و پستاندار آفریقا و آسیا)

معنی : نوعی خرگوش کوهی معانی دیگر : (جانور شناسی) خرگوش کوهی (راسته ی hyracoidea جنس های procavia و dendrohyrax و heterohyrax - جوندگان ریزاندام و پستاندار آفریقا و آسیا)

واژه های حرف "h" - دیکشنری تخصصی