دیکشنری تخصصی

independent float

independent frame

independent functions

independent model

independent model aerial triangulation

independent model block adjustment

independent null hypothesis

independent of the path

independent ovicell

independent producer

independent random variable

independent random variables

independent random vectors

independent scaffold

independent set

independent set of functions

independent side band modulation

independent trials

independent trustee

<hr> (ریاضی) متغیر ناوابسته، متغیر مستقل، وردای ناوابسته

(ریاضی) متغیر ناوابسته، متغیر مستقل، وردای ناوابسته

independent variable

independent variables

independent vectors

independent voltage source

independently rotated drill

inderborite

inderite

indestructibility

<hr> معنی : فنا ناپذیر، از میان نرفتنی، نابود نشدنی <hr> معانی دیگر : ویران نکردنی (یا نشدنی)، تباهی ناپذیر، خراب نشدنی، نابود نشدنی (یا نکردنی)

معنی : فنا ناپذیر، از میان نرفتنی، نابود نشدنی معانی دیگر : ویران نکردنی (یا نشدنی)، تباهی ناپذیر، خراب نشدنی، نابود نشدنی (یا نکردنی)

indestructible

<hr> معنی : نا معلومی، بی تکلیفی، پادر هوایی <hr> معانی دیگر : نامعینی، تعیین ناپذیری، نا مشخصی

معنی : نا معلومی، بی تکلیفی، پادر هوایی معانی دیگر : نامعینی، تعیین ناپذیری، نا مشخصی

indeterminacy

<hr> رجوع شود به: uncertainty principle

رجوع شود به: uncertainty principle

indeterminacy principle

<hr> معنی : بی نتیجه، نا معین، سیال، معلق، نا مشخص، پادر هوا <hr> معانی دیگر : تعیین نشده، نامعلوم، مقرر نشده، مبهم

معنی : بی نتیجه، نا معین، سیال، معلق، نا مشخص، پادر هوا معانی دیگر : تعیین نشده، نامعلوم، مقرر نشده، مبهم

indeterminate

indeterminate equation

indeterminate equations

indeterminate error

indeterminate expressions

indeterminate form

indeterminate forms

indeterminate proposition

indeterminate quantity

indeterminate structure

indeterminate system

<hr> (ناتوانی در تصمیم گیری) بی تصمیمی، بلاتکلیفی، بی ارادگی، دودلی، بی تصمیمی، تردید، نامعلومی

(ناتوانی در تصمیم گیری) بی تصمیمی، بلاتکلیفی، بی ارادگی، دودلی، بی تصمیمی، تردید، نامعلومی

indetermination

indetermined

indeterminedness

<hr> معنی : شاخص، فهرست راهنما، علامت، سبابه، نمایه، جاانگشتی، راهنمای موضوعات، فهرست مواد، راهنما، نما، فهرست، فهرست کردن، نشان دادن، دارای فهرست کردن، بفهرست دراوردن، بصورتالفبایی مرتب کردن <hr> معانی دیگر : نشان، نشانگر، نمایانگر، ضریب، اندیس، قوه، توان، زیرنشان، در فهرست راهنما وارد کردن، دارای فهرست راهنما کردن، نمایه ساختن، نشان بودن، نشانگر بودن، نمایانگر بودن، شاخص بودن، (مخفف) انگشت سبابه (index finger)، (در گاه شمار و فشارسنج و غیره) عقربه، دستک، (معمولا در آخر کتاب و غیره) فهرست راهنما، راهنمای موضوعی، رجوع شود به: thumb index، (کتابخانه و غیره) فهرست کتاب ها، فهرست اقلام، مجله ی راهنمای کتاب (که برحسب موضوع رده بندی شده و درباره ی ناشر و محتوای کتاب و غیره اطلاعات می دهد)، (ریاضی) رجوع شود به: exponent، (ریاضی) شاخص زیر، زیرنمایه، (کتاب را) دارای جاانگشتی کردن، n : راهنما مثلا در جدول و پرونده، درکتاب جاانگشتی، vt :دارای فهرست کردن، بصورت الفبایی چیزی را مرتب کردن

معنی : شاخص، فهرست راهنما، علامت، سبابه، نمایه، جاانگشتی، راهنمای موضوعات، فهرست مواد، راهنما، نما، فهرست، فهرست کردن، نشان دادن، دارای فهرست کردن، بفهرست دراوردن، بصورتالفبایی مرتب کردن معانی دیگر : نشان، نشانگر، نمایانگر، ضریب، اندیس، قوه، توان، زیرنشان، در فهرست راهنما وارد کردن، دارای فهرست راهن

واژه های حرف "i" - دیکشنری تخصصی