دیکشنری تخصصی

is allowed

is an element of

is called

is concerned with getting

is considered to be

is contained in

is coupled

is defined as

is determined

is due to

is found

is included in

is inversely proportinal

is irrelevant

is isomorphic to

is meant

is not obligatory

is preferrable to

is refered to

is said to be

is subject to

is the same as

is understand

is unrestricted

is useful

isa slot

<hr> (نقشه ی هواشناسی که خطوط هم فشار را نشان می دهد) هم فشارنما، همدگر فشار، هوا شناسی خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد

(نقشه ی هواشناسی که خطوط هم فشار را نشان می دهد) هم فشارنما، همدگر فشار، هوا شناسی خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد

isallobar

isallobaric wind

isallotherm

<hr> کامپیوتر : indexed sequential access methodروش دستیابى ترتیبى شاخص دار روش دستیابى ترتیبى فهرست دار

کامپیوتر : indexed sequential access methodروش دستیابى ترتیبى شاخص دار روش دستیابى ترتیبى فهرست دار

isam

isarithm

isarithmic map

ischaemic heart disease

isdn

isdomerphous series

<hr> علوم هوایى : بدون تغییر انتروپى

علوم هوایى : بدون تغییر انتروپى

isentropic

isentropic process

ishikawaite

ishiken

ishta devata

ishwara

ishwara pranidhana

ising model

islamic republic of iran meteorological

<hr> <b>معنی</b> : جزیره، ابخست، جزیره ساختن، جزیره دار کردن <hr> <b>معانی دیگر</b> : آبخست، آداک، (مجازی) بخش ویژه، ناحیه ی مجزا، (کالبدشناسی: توده ی یاخته یا بافت که از نظر ساختمان و غیره با بافت های مجاور خود فرق دارد) جزیره، انبوهه، انبوهک، به صورت جزیره درآوردن، مجزا کردن، جدا کردن، آبخستی کردن، پر جزیره کردن، آبخست پوش (یا آبخست افشان) کردن، رجوع شود به: traffic island، (کشتی هواپیما بر) کابین عرشه (که رادارها و غیره در آن قرار دارد)، محل میخکوبی شده وسط خیابان و میدان و غیره

معنی : جزیره، ابخست، جزیره ساختن، جزیره دار کردن معانی دیگر : آبخست، آداک، (مجازی) بخش ویژه، ناحیه ی مجزا، (کالبدشناسی: توده ی یاخته یا بافت که از نظر ساختمان و غیره با بافت های مجاور خود فرق دارد) جزیره، انبوهه، انبوهک، به صورت جزیره درآوردن، مجزا کردن، جدا کردن، آبخستی کردن، پر جزیره کردن، آبخست پ

island

island arc basalt or basalt or basalt or basalts or island arc

island arcs or island arc or island arc

واژه های حرف "i" - دیکشنری تخصصی