دیکشنری تخصصی

lagrange identity

lagrange interpolation

lagrange multiplier

lagrange multiplier function

lagrange multiplier test

lagrange multipliers

lagrange probability distribution

lagrange theorem

<hr> علوم هوایى : لاگرانژى

lagrangian

lagrangian coordinates

lagrangian dual problem

lagrangian function

lagrangian multipliers

lagrangian theorem

lagrangian type distribution

lags

lags in delivery time

laguerre functions

laguerre geometry

laguerre polynomials

laguerre series

<hr> (جریان گل و گدازه ی سفت شده و خاکستر که از آتشفشان جاری می شود) گلرود

(جریان گل و گدازه ی سفت شده و خاکستر که از آتشفشان جاری می شود) گلرود

lahar

lahigan granite or lahigan or lahigan or laheigan or lahijan

laid in

laid in fabric

laid sound

laid warp

laie

laihunite

laine

laine de carmenie

laisse

<hr> (این سیاست: عدم دخالت زیاده ی دولت در امور مردم و به ویژه عدم دخالت در امور اقتصادی) اقتصاد آزاد، به حال خود گذاری، آزادی کسب و تجارت، کوته دستی، faire laisser عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند وبار

(این سیاست: عدم دخالت زیاده ی دولت در امور مردم و به ویژه عدم دخالت در امور اقتصادی) اقتصاد آزاد، به حال خود گذاری، آزادی کسب و تجارت، کوته دستی، faire laisser عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند وبار

laissez faire

laitakarite

<hr> عمران : حبابى که پس از بتن ریزى در سطح بتن ظاهر میشود و باعث متخلخل شدن سطح بتن میگردد

عمران : حبابى که پس از بتن ریزى در سطح بتن ظاهر میشود و باعث متخلخل شدن سطح بتن میگردد

laitance

<hr> <b>معنی</b> : دریاچه، برکه، استخر <hr> <b>معانی دیگر</b> : (نفت یا گدازه و غیره) آب انباشت، (از ریشه ی فارسی)، لاک (رنگدانه ی قرمزی که از حشره ای به نام cochineal از تیره ی dactylopiidae به دست می آید)، (رنگ) قرمز تیره، لاکی

معنی : دریاچه، برکه، استخر معانی دیگر : (نفت یا گدازه و غیره) آب انباشت، (از ریشه ی فارسی)، لاک (رنگدانه ی قرمزی که از حشره ای به نام cochineal از تیره ی dactylopiidae به دست می آید)، (رنگ) قرمز تیره، لاکی

lake

lake basin

lake crater

<hr> دریاچه نشین، این اصطلاح اشاره به گروهی از مردان پیش ازتاری&nbsp;است

دریاچه نشین، این اصطلاح اشاره به گروهی از مردان پیش ازتاری است

lake dweller

<hr> (به ویژه دوران ماقبل تاریخ) خانه ی روی دریاچه یا مرداب، خانه ی روی آب

(به ویژه دوران ماقبل تاریخ) خانه ی روی دریاچه یا مرداب، خانه ی روی آب

واژه های حرف "l" - دیکشنری تخصصی