دیکشنری تخصصی

microcomputer components

microcomputer development system

microcomputer ship

microcomputer system

microcontinent or microcontinents or microcontinents

microcontoller

microcontroller

<hr> (شیمی) ملح خرد جهانی (ملح سپید و بلورین به فرمول na(nh4)hpo4.4h2o)

(شیمی) ملح خرد جهانی (ملح سپید و بلورین به فرمول na(nh4)hpo4.4h2o)

microcosmic salt

microcracking

microcrystal

microdensitometer

microdisk

microdontia

<hr> (با فعل مفرد) اقتصاد خرد، اقتصاد ذره ای، ریزمانبد (در برابر: اقتصاد کلان یا کلان مانبد macroeconomics)

(با فعل مفرد) اقتصاد خرد، اقتصاد ذره ای، ریزمانبد (در برابر: اقتصاد کلان یا کلان مانبد macroeconomics)

microeconomics

microeconomy

microelectromechanical systems

<hr> علوم مهندسى : میکروالکترونیکى

علوم مهندسى : میکروالکترونیکى

microelectronic

<hr> معنی : ریز الکترونیک <hr> معانی دیگر : (با فعل مفرد) ریز الکترونیک

معنی : ریز الکترونیک معانی دیگر : (با فعل مفرد) ریز الکترونیک

microelectronics

microelectronics micro miniaturization

microemulsion

<hr> (فیزیک) یک میلیونیوم فاراد

(فیزیک) یک میلیونیوم فاراد

microfarad

microfault

microfauna

<hr> معنی : میکرو فیش، ریز فیش <hr> معانی دیگر : (یک صفحه ی کوچک میکروفیلم، که روی آن می توان چند صفحه ی چاپی و غیره را ضبط کرد) میکروفیش، ریز برگه

معنی : میکرو فیش، ریز فیش معانی دیگر : (یک صفحه ی کوچک میکروفیلم، که روی آن می توان چند صفحه ی چاپی و غیره را ضبط کرد) میکروفیش، ریز برگه

microfiche

<hr> معنی : میکرو فیلم، ریز فیلم <hr> معانی دیگر : (فیلم کوچکی که متون چاپی و غیره را روی آن به صورت بسیار ریز ضبط می کنند) ریز فیلم، به صورت میکروفیلم درآوردن

معنی : میکرو فیلم، ریز فیلم معانی دیگر : (فیلم کوچکی که متون چاپی و غیره را روی آن به صورت بسیار ریز ضبط می کنند) ریز فیلم، به صورت میکروفیلم درآوردن

microfilm

microfissure

microfloppy disk

microfloppy disk drive

microflora

<hr> (واژه ی کلی برای میکروفیش یا میکروفیلم یا هر متن یا عکس کوچک شده) ریز دیس، میکروفرم، ریز ورقه

(واژه ی کلی برای میکروفیش یا میکروفیلم یا هر متن یا عکس کوچک شده) ریز دیس، میکروفرم، ریز ورقه

microform

microfouna

microgel

<hr> (دستگاه نگارش شکل ها و حروف بسیار ریز) ریزنگار، (تصویر یا هر چیزی که زیر میکروسکوپ دیده شود) ریز فرتور، ریزشکل، الت ریز نویسی، ریزنگار

(دستگاه نگارش شکل ها و حروف بسیار ریز) ریزنگار، (تصویر یا هر چیزی که زیر میکروسکوپ دیده شود) ریز فرتور، ریزشکل، الت ریز نویسی، ریزنگار

micrograph

micrographic texture

<hr> (با فعل مفرد) ریز دیس شناسی (ساختن و شناخت میکروفیلم و میکرو فیش و غیره)، ریز نگاره سازی

(با فعل مفرد) ریز دیس شناسی (ساختن و شناخت میکروفیلم و میکرو فیش و غیره)، ریز نگاره سازی

micrographics

<hr> معنی : ریزنگاری <hr> معانی دیگر : (شرح و تصویر و بررسی چیزهای میکروسکوپی) ریزفرتور نگاری، ریز زیوه نگاری

معنی : ریزنگاری معانی دیگر : (شرح و تصویر و بررسی چیزهای میکروسکوپی) ریزفرتور نگاری، ریز زیوه نگاری

micrography

<hr> (در صفحه ی گرامافون) شیار بسیار باریک، ریزشیار، سه شاخه قابل تعوی­ میان صفحات گرامافون

(در صفحه ی گرامافون) شیار بسیار باریک، ریزشیار، سه شاخه قابل تعوی­ میان صفحات گرامافون

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی