دیکشنری تخصصی

monocular vision

monocyclic hydrocarbon

monodentate ligand

monodirectional

monodisperse

monodispersity

monodispersive

monodramatic montage

monodromy

monodromy matrix

monoelectrode logging

monoelectrode sonde

<hr> (یک لیف یا تار از مواد مصنوعی مثلا پلی استر) تک کرک، monofil تاریا رشته واحد تاب نخورده

(یک لیف یا تار از مواد مصنوعی مثلا پلی استر) تک کرک، monofil تاریا رشته واحد تاب نخورده

monofilament

monogeni

<hr> (گیاه شناسی - وراثت فقط از راه یک جفت ژن) تک زاد، تک ژن، دارای یک ریشه واصل، دارای ریشه واصل مشترک، بوجودامده از یک پدر ومادر

(گیاه شناسی - وراثت فقط از راه یک جفت ژن) تک زاد، تک ژن، دارای یک ریشه واصل، دارای ریشه واصل مشترک، بوجودامده از یک پدر ومادر

monogenic

monogenic function

monoglacial theory

monoglyceride

<hr> معنی : طغرا <hr> معانی دیگر : (حروف اول اسم و غیره که به صورت تزئینی روی لباس یا پاکت و غیره نقش می شود) طغرا، آذین وات، امضای هنر پیشگی

معنی : طغرا معانی دیگر : (حروف اول اسم و غیره که به صورت تزئینی روی لباس یا پاکت و غیره نقش می شود) طغرا، آذین وات، امضای هنر پیشگی

monogram

<hr> معنی : رساله درباره یک موضوع، امضاء با یک حرف، تک پژوهش <hr> معانی دیگر : (در اصل) رساله درباره ی نوع بخصوصی از گیاه یا جانور، ویژه نگاشت

معنی : رساله درباره یک موضوع، امضاء با یک حرف، تک پژوهش معانی دیگر : (در اصل) رساله درباره ی نوع بخصوصی از گیاه یا جانور، ویژه نگاشت

monograph

monograptid

monohalid

monohybrid

monohybrid cross

monohydrate

<hr> (شیمی)، (نادر) دارای یک اتم هیدروژن جا به جا شدنی

(شیمی)، (نادر) دارای یک اتم هیدروژن جا به جا شدنی

monohydric

monohydric alcohol

monohydrocalcite

monoid

<hr> (شیمی - زیست شناسی - لایه یا فیلمی که ضخامت آن به اندازه ی یک ملکول است) تک لایه

(شیمی - زیست شناسی - لایه یا فیلمی که ضخامت آن به اندازه ی یک ملکول است) تک لایه

monolayer

monolayer water

<hr> معنی : یکپارچه، تکسنگی، دارای یک سنگ <hr> معانی دیگر : هر چیز که از یک قطعه سنگ درست شده باشد، (معماری یا مجسمه سازی) تک سنگ

معنی : یکپارچه، تکسنگی، دارای یک سنگ معانی دیگر : هر چیز که از یک قطعه سنگ درست شده باشد، (معماری یا مجسمه سازی) تک سنگ

monolith

<hr> معنی : یک پارچه <hr> معانی دیگر : یک پارچه

معنی : یک پارچه معانی دیگر : یک پارچه

monolithic

monolithic caisson

monolithic circuit

monolithic concrete

monolithic crystal filter

monolithic integrated circuit

monolithic multilayer capacitor

monolithic terrazzo

monolithic topping

<hr> معنی : تک سخنگویی، صحبت یک نفری <hr> معانی دیگر : monolog تک سخنگویی

معنی : تک سخنگویی، صحبت یک نفری معانی دیگر : monolog تک سخنگویی

monologue

<hr> (شیمی - مولکول ساده ای که با ملکول های مشابه ترکیب شده پلیمر تشکیل می دهد) مونومر، تک پار

(شیمی - مولکول ساده ای که با ملکول های مشابه ترکیب شده پلیمر تشکیل می دهد) مونومر، تک پار

monomer

monomer insertion

monomeric unit

<hr> وابسته به یک فلز، مصرف کننده ی یک فلز واحد، تک فلزی

وابسته به یک فلز، مصرف کننده ی یک فلز واحد، تک فلزی

monometalic

<hr> (زیست شناسی - رده بندی و نام گذاری - نامی که مرکب از تنها یک واژه است) تک نام، تک حرفی، دارای فقط یک جمله، یک زمانی، یک اصطلاحی

(زیست شناسی - رده بندی و نام گذاری - نامی که مرکب از تنها یک واژه است) تک نام، تک حرفی، دارای فقط یک جمله، یک زمانی، یک اصطلاحی

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی