دیکشنری تخصصی

modified viscose staple

<hr> معنی : تعدیل کننده، پیراینده <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) معرف، شناسان، توصیف کننده، (شخص یا ابزار) میانسانگر، دگرشگر، متعادل ساز، معتدل ساز

معنی : تعدیل کننده، پیراینده معانی دیگر : (دستور زبان) معرف، شناسان، توصیف کننده، (شخص یا ابزار) میانسانگر، دگرشگر، متعادل ساز، معتدل ساز

modifier

modifier key

modifiy

<hr> معنی : اصلاح کردن، تعدیل کردن، تغییر دادن، پیراستن <hr> معانی دیگر : (به مقدار کم) تغییر دادن، میانه رو کردن، جرح و تعدیل شدن یا کردن، میانسان کردن، (کمی) کاستن، تخفیف دادن، ملایم کردن یا شدن، معتدل کردن یا شدن، (دستور زبان) تعریف کردن، شناسان کردن، توصیف کردن

معنی : اصلاح کردن، تعدیل کردن، تغییر دادن، پیراستن معانی دیگر : (به مقدار کم) تغییر دادن، میانه رو کردن، جرح و تعدیل شدن یا کردن، میانسان کردن، (کمی) کاستن، تخفیف دادن، ملایم کردن یا شدن، معتدل کردن یا شدن، (دستور زبان) تعریف کردن، شناسان کردن، توصیف کردن

modify

modifying conventions

modifying dual solution primal

modifying language

modlibovite

modmor

modol diameter

modolation transfer function

modote

<hr> یک زبان برنامه نویسى سطح بالا که توسط niklas wirth به عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است کامپیوتر : مدولا2 -

یک زبان برنامه نویسى سطح بالا که توسط niklas wirth به عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است کامپیوتر : مدولا2 -

modula 2

<hr> معنی : پیمانهای، وابسته به قدر مطلق، مطابق اندازه یامقیاس، دارای قسمت های کوچک <hr> معانی دیگر : وابسته به وهیر، وهیری، یکانی، واحدی، قطعه قطعه، تعدیلی، (ریاضی) قدر مطلقی، هنگی، معماری مطابق اندازه یامقیاس، قایسی

معنی : پیمانهای، وابسته به قدر مطلق، مطابق اندازه یامقیاس، دارای قسمت های کوچک معانی دیگر : وابسته به وهیر، وهیری، یکانی، واحدی، قطعه قطعه، تعدیلی، (ریاضی) قدر مطلقی، هنگی، معماری مطابق اندازه یامقیاس، قایسی

modular

modular accounting package

modular arithmetic

modular coding

modular concept

modular constraint

modular construction

modular form

modular function

modular group

modular lattice

modular law

modular organization

modular outlet

<hr> برنامه نویسی پیمانه ای

برنامه نویسی پیمانه ای

modular programming

modular ratio

modular rig

modularity

<hr> کامپیوتر : پیمانه بندى

modularization

<hr> معنی : تعدیل کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، سوار کردن، برابری کردن، نرم کردن، زیر و بم کردن، تلقیق کردن، بمایه دراوردن، تحریر دادن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن <hr> معانی دیگر : تلفیق کردن یا شدن، وهیریدن، سامان بخشی کردن، پیمانه بندی کردن، وهیراندن، تعدیل کردن یا شدن، مدوله کردن یا شدن، (صدا را) کم کردن، از شدت صدا کاستن، (رادیو) بسامد یا دامنه و غیره را تغییر دادن

معنی : تعدیل کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، سوار کردن، برابری کردن، نرم کردن، زیر و بم کردن، تلقیق کردن، بمایه دراوردن، تحریر دادن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن معانی دیگر : تلفیق کردن یا شدن، وهیریدن، سامان بخشی کردن، پیمانه بندی کردن، وهیراندن، تعدیل کردن یا 

modulate

modulated amplifier

modulated carrier

modulated light

modulated normal distributions

modulated oscillator

modulated signal

modulated stage

modulated wave

modulating anode klastron

modulating signal

<hr> معنی : نوسان، تلفیق، فرکانس، زیر و بم، نوسان صدا، سوار سازی <hr> معانی دیگر : (زبان شناسی) دگرش فشار یا زیر و بمی واژه بر حسب عمل آن در جمله مثلا فرق فشار روی "there" در این دو جمله:، وهیرش، تنظیم، سامان بخشی، پیمانه بندی، (موسیقی) تغییر کلید، از یک کلید به کلید دیگر رفتن، (رادیو) دگرش بسامد یا دامنه و غیره، (زبان شناسی) دگرش فشار یا زیر و بمی واژه بر حسب عمل آن در جمله مثلا فرق فشار روی there در این دو جمله:

معنی : نوسان، تلفیق، فرکانس، زیر و بم، نوسان صدا، سوار سازی معانی دیگر : (زبان شناسی) دگرش فشار یا زیر و بمی واژه بر حسب عمل آن در جمله مثلا فرق فشار روی "there" در این دو جمله:، وهیرش، تنظیم، سامان بخشی، پیمانه بندی، (موسیقی) تغییر کلید، از یک کلید به کلید دیگر رفتن، (رادیو) دگرش بسامد یا دامنه و غ

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی