دیکشنری تخصصی

offset distance

offset fold

offset keyed transmitter

offset method

offset normal distribution

offset piton

offset printing

offset production

offset shotpoint

offset stream

offset twill

offset voltage drift

offset well

offsetting asset accounts

offsetting cost with revenue

offshero terrace

<hr> معنی : از جانب ساحل، قسمت ساحلی دریا، دور از ساحل <hr> معانی دیگر : به سوی دریا، دریا سوی، در دریا، (امریکا) ماورای بحار، برون مرز(ی)، فرا دریا(یی)، دور از کرانه

معنی : از جانب ساحل، قسمت ساحلی دریا، دور از ساحل معانی دیگر : به سوی دریا، دریا سوی، در دریا، (امریکا) ماورای بحار، برون مرز(ی)، فرا دریا(یی)، دور از کرانه

offshore

offshore bar

offshore barrier

offshore bars or offshore bar or offshore bar

offshore drilling

offshore drilling platform

offshore electrical prospection

offshore lifting operations

offshore loading berth

offshore location

offshore oil

offshore oil exploitation

offshore oil field

offshore rig

offshore slope

offshore terrace

offshore unit

<hr> معنی : خارج از خط <hr> معانی دیگر : (فوتبال و غیره) آف ساید، خارج از جای تعیین شده، دربازی فوتبال و غیره خارج از خط

معنی : خارج از خط معانی دیگر : (فوتبال و غیره) آف ساید، خارج از جای تعیین شده، دربازی فوتبال و غیره خارج از خط

offside

offside trap

<hr> معنی : زاد، فرزند، زاده، سلاله <hr> معانی دیگر : بچه، اولاد، (حیوان) توله، جوجه، کره، زاد و رود، تخم و ترکه، نسل، اعقاب، نوادگان، پس آیندگان، پیامد، نتیجه، دستاورد، زادو ولد، مبدا، منشا

معنی : زاد، فرزند، زاده، سلاله معانی دیگر : بچه، اولاد، (حیوان) توله، جوجه، کره، زاد و رود، تخم و ترکه، نسل، اعقاب، نوادگان، پس آیندگان، پیامد، نتیجه، دستاورد، زادو ولد، مبدا، منشا

offspring

offsprings

<hr> برداشت، مصرف معمارى : فروش

برداشت، مصرف معمارى : فروش

offtake

ofhc

ofshore drilling

oft recurring statement

<hr> معنی : خیلی زیاد، بسی، غالبا، بارها، کرارا، غالب اوقات، خیلی اوقات، بکرات <hr> معانی دیگر : به کرات، به دفعات، چندین بار، اغلب اوقات، اکثرا، بیشتر وقت ها، (قدیمی) رجوع شود به: frequent

معنی : خیلی زیاد، بسی، غالبا، بارها، کرارا، غالب اوقات، خیلی اوقات، بکرات معانی دیگر : به کرات، به دفعات، چندین بار، اغلب اوقات، اکثرا، بیشتر وقت ها، (قدیمی) رجوع شود به: frequent

often

ogdensburgite

<hr> (معماری)، خط یا قرنیس یا آذین به شکلs، یکجور گچبری که برش یا نیمر&nbsp;آن مانند است

(معماری)، خط یا قرنیس یا آذین به شکلs، یکجور گچبری که برش یا نیمر آن مانند است

واژه های حرف "o" - دیکشنری تخصصی