دیکشنری تخصصی

parametrically

parametrization

parametrize

parametrized

paramontroseite

paramorph

<hr> (سنگ شناسی) پرادیسی، خاصیت دگردیسی

(سنگ شناسی) پرادیسی، خاصیت دگردیسی

paramorphism

paramoudra or potstone or potstone

<hr> معنی : برتر، بزرگتر، برترین، حاکم عالیمقام <hr> معانی دیگر : ارشد، سرآمد، ارجمند (ترین)، والاترین، سرکرده، سر -، فرازین، مهمترین، مهندین، فائق

معنی : برتر، بزرگتر، برترین، حاکم عالیمقام معانی دیگر : ارشد، سرآمد، ارجمند (ترین)، والاترین، سرکرده، سر -، فرازین، مهمترین، مهندین، فائق

paramount

paramp

paranatisite

paranatrolite

paraniite

paranoid delusions

paranshim

paranthesis

paranthesize

paraotwayite

<hr> معنی : نرده، دیواره، جان پناه، محجر <hr> معانی دیگر : (استحکامات و دژها) خاکریز یا دیواره ی جلو سنگر، سنگر، سپر

معنی : نرده، دیواره، جان پناه، محجر معانی دیگر : (استحکامات و دژها) خاکریز یا دیواره ی جلو سنگر، سنگر، سپر

parapet

paraphyletic

paraphyletic group or paraphyletic or paraphyletic

parapierrotite

parapoxe

<hr> (روان شناسی) نابهنجار خوانی، فراموش کنشی (parapraxia هم می گویند)

(روان شناسی) نابهنجار خوانی، فراموش کنشی (parapraxia هم می گویند)

parapraxis

paraproct

pararammelsbergite

pararealgar

pararenite

pararipple or metaripple or metaripple

pararobertsite

pararsenolamprite

paraschachnerite

paraschoepite

parascholzite

parascorodite

parasequence or parasequences or parasequences

parasibirskite

<hr> معنی : طفیلی، انگل، صدای مزاحم، پا رازیت <hr> معانی دیگر : دنباله رو، سربار، کاسه لیس، آویزگن، سورچران، ایرمان، (یونان باستان) کسی که در مقابل خوراک رایگان میزبان را سرگرم می کرد و چاپلوسی می نمود

معنی : طفیلی، انگل، صدای مزاحم، پا رازیت معانی دیگر : دنباله رو، سربار، کاسه لیس، آویزگن، سورچران، ایرمان، (یونان باستان) کسی که در مقابل خوراک رایگان میزبان را سرگرم می کرد و چاپلوسی می نمود

parasite

<hr> معنی : انگلی، پارازیتی <hr> معانی دیگر : وابسته به انگل (ها)، (بیماری و آفت و غیره) ایجاد شده توسط انگل، انگل زاد، طفیلی وار، پارازیتی <hr> parasitic(al) انگل، بندشو، سورچران، مفت خور، طفیلی

معنی : انگلی، پارازیتی معانی دیگر : وابسته به انگل (ها)، (بیماری و آفت و غیره) ایجاد شده توسط انگل، انگل زاد، طفیلی وار، پارازیتی parasitic(al) انگل، بندشو، سورچران، مفت خور، طفیلی

parasitic

parasitic array

parasitic cone

parasitic current

parasitic element passive element

parasitic fold or subsidiary fold or subsidiary fold

parasitic frequency

parasitic oscillation

parasitic suppressor

<hr> معنی : انگلی، زندگی طفیلی، کاسه لیسی <hr> معانی دیگر : انگل بودن، ویژگی ها و عادات انگل، (زیست شناسی: همزیستی که برای مهمان مفید و برای میزبان مضر است) انگل زیستی، زندگی انگلی، سور چرانی، مزاحمت

معنی : انگلی، زندگی طفیلی، کاسه لیسی معانی دیگر : انگل بودن، ویژگی ها و عادات انگل، (زیست شناسی: همزیستی که برای مهمان مفید و برای میزبان مضر است) انگل زیستی، زندگی انگلی، سور چرانی، مزاحمت

واژه های حرف "p" - دیکشنری تخصصی