دیکشنری تخصصی

rayleigh principle

rayleigh quotient

rayleigh ritz method

rayleigh scattering

rayleigh wave

rayleigh wave or rayleigh waves or rayleigh waves or lr

rayleigh waves

raymond mill

rayolanda

<hr> معنی : پرتو، ابریشم مصنوعی، ریون <hr> معانی دیگر : (انواع نخ های نایلونی و غیره) رایون

معنی : پرتو، ابریشم مصنوعی، ریون معانی دیگر : (انواع نخ های نایلونی و غیره) رایون

rayon

rayon fiber

rayon filament

rayon staple

rayonne

raypro

razak formation or razak or razak

rb or rubidium or rubidium

<hr> مخفف:، صلیب سرخ، مخفف: صلیب سرخ مخفف: کاتولیک

مخفف:، صلیب سرخ، مخفف: صلیب سرخ مخفف: کاتولیک

rc amplifier

rc constant

rca plug

rcb monitor

rccircuit

rcg circuit

rctl

<hr> مخفف: راه، جاده، مخفف: راه، جاده

مخفف: راه، جاده، مخفف: راه، جاده

<hr> داده رابطه اى کامپیوتر : سیستم مدیریت پایگاه داده هاى رابطه اى

داده رابطه اى کامپیوتر : سیستم مدیریت پایگاه داده هاى رابطه اى

rdbms

<hr> معنی : در باره، با توجه به، عطف به <hr> معانی دیگر : مخفف:، (انجیل) کتاب مکاشفه، (شیمی) رینیم، پیشوند:، باز، رجعت، پیشین [return]، (موسیقی)ر، مخفف: درباره ی، بازگشت به، برگشت دادن، با توجه به مخفف reference

معنی : در باره، با توجه به، عطف به معانی دیگر : مخفف:، (انجیل) کتاب مکاشفه، (شیمی) رینیم، پیشوند:، باز، رجعت، پیشین [return]، (موسیقی)ر، مخفف: درباره ی، بازگشت به، برگشت دادن، با توجه به مخفف reference

re cadrage

re circulating

re emulsifying

re establishing shot

<hr> قانون ـ فقه : برات رجوعى

قانون ـ فقه : برات رجوعى

re exchange

re exposure

re manufactured material

re or rhenium or rhenium

<hr> عمران : دوباره فرش کردن

عمران : دوباره فرش کردن

re paving

re radiation cooling

re recording

re shooting

re warping

reaative luminosity

<hr> معنی : حصول، کشش، حیطه، رسایی، برد، رسیدن به، نائل شدن، نائل شدن به <hr> معانی دیگر : رسیدن، بالغ شدن بر، (با تلفن و غیره) تماس گرفتن، دسترسی داشتن، (دست و غیره را) دراز کردن، رساندن، توسعه داشتن، ادامه داشتن، برداشتن، پراندن، زدن، دست یافتن، نایل شدن، (سر میز غذاخوری و غیره) رد کردن، دادن، دست بردن به طرف (چیزی)، گسترش، دامنه، رسش، رسانش، دستیابی، (کشتیرانی) باد عمود بر کشتی، باد پهلو، پهلوباد، با پهلو باد حرکت کردن

معنی : حصول، کشش، حیطه، رسایی، برد، رسیدن به، نائل شدن، نائل شدن به معانی دیگر : رسیدن، بالغ شدن بر، (با تلفن و غیره) تماس گرفتن، دسترسی داشتن، (دست و غیره را) دراز کردن، رساندن، توسعه داشتن، ادامه داشتن، برداشتن، پراندن، زدن، دست یافتن، نایل شدن، (سر میز غذاخوری و غیره) رد کردن، دادن، دست بردن به ط

reach

<hr> به نتیجه ی بخصوصی رسیدن، تصمیم (مقتضی) گرفتن

به نتیجه ی بخصوصی رسیدن، تصمیم (مقتضی) گرفتن

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی