دیکشنری تخصصی

rossby waves

rossi forel scale or rossi forel or rossi forel

rossite

rosslerite or wapplerite or wapplerite or roesslerite

rossmanite

<hr> (گیاه شناسی - جانور شناسی) نوکچه، سنجاقک منقار کوچک، منقار مکنده شپش

(گیاه شناسی - جانور شناسی) نوکچه، سنجاقک منقار کوچک، منقار مکنده شپش

rostellum

<hr> معنی : صورت، فهرست، سیاهه وظایف، سیاهه نامه ها <hr> معانی دیگر : لیست، (ارتش) فهرست افراد، دفتر شرح مدت خدمت و ماموریت ها، وارد صورت کردن

معنی : صورت، فهرست، سیاهه وظایف، سیاهه نامه ها معانی دیگر : لیست، (ارتش) فهرست افراد، دفتر شرح مدت خدمت و ماموریت ها، وارد صورت کردن

roster

roster notation

rosterite or vorobyevite or vorobyevite

rosthornite

rostite or lapparentite or lapparentite

rostral carina

rostral incisure

rostral notch

rostral plate

<hr> دارای تزیینات همانند منقار جلو کشتی، منبری، کرسی دار، منقاری

دارای تزیینات همانند منقار جلو کشتی، منبری، کرسی دار، منقاری

rostrate

rostroconch

rostrolateral or rostral latus or rostral latus

<hr> معنی : منقار، پوزه، تاج، منبر، کرسی خطابه <hr> معانی دیگر : سکوی سخنرانی، (روم باستان) پیش آمدگی منقار مانند جلو کشتی جنگی (که با آن به کشتی دشمن می زدند)، (روم باستان) سکوی خطابه در میدان شهر، خطابه، سخنرانی، نطق، سخنرانان

معنی : منقار، پوزه، تاج، منبر، کرسی خطابه معانی دیگر : سکوی سخنرانی، (روم باستان) پیش آمدگی منقار مانند جلو کشتی جنگی (که با آن به کشتی دشمن می زدند)، (روم باستان) سکوی خطابه در میدان شهر، خطابه، سخنرانی، نطق، سخنرانان

rostrum

rostrum camera

<hr> معنی : ضایع شدن، فاسد کردن، فاسد شدن، پوسیدن <hr> معانی دیگر : گندیدن، خراب شدن، آبگز شدن، (با: away یا off) پوسیدن و افتادن، پوسیدن و از بین رفتن، بیمار گونه شدن، (مجازی) پوسیدن، رو به زوال گذاشتن، گنداندن، پوساندن، گندیدگی، پوسیدگی، فساد، (انواع بیماری های حیوانات اهلی به ویژه بیماری همراه با باد کردگی و التهاب) - تبسی، افروختگی، اخلاقا فاسد شدن، رجوع شود به: ret، هربخش یا چیز گندیده، تبست، پوسیده، (هر بیماری گیاهی ناشی از قارچ یا ترکیزه که موجب فساد بافت شود) پوسیدگی، (خودمانی) چرند، مزخرف

معنی : ضایع شدن، فاسد کردن، فاسد شدن، پوسیدن معانی دیگر : گندیدن، خراب شدن، آبگز شدن، (با: away یا off) پوسیدن و افتادن، پوسیدن و از بین رفتن، بیمار گونه شدن، (مجازی) پوسیدن، رو به زوال گذاشتن، گنداندن، پوساندن، گندیدگی، پوسیدگی، فساد، (انواع بیماری های حیوانات اهلی به ویژه بیماری همراه با باد کردگی

rot 13

rot proof

rot proofing wool fabric

rot resistance

rot steeping

rotaliid

<hr> (دستگاه سنجش میزان جریان آبگونه یا گاز) روندش، روند سنج، rotometer دستگاه مخصوص اندازه گیری جریان اب

(دستگاه سنجش میزان جریان آبگونه یا گاز) روندش، روند سنج، rotometer دستگاه مخصوص اندازه گیری جریان اب

rotameter

<hr> معنی : ماشین چرخنده، ماشین چاپ روزنامه، گردنده، دوار، چرخشی، چرخنده <hr> معانی دیگر : چرخان، چهار راه گرد، چهار راه گردان

معنی : ماشین چرخنده، ماشین چاپ روزنامه، گردنده، دوار، چرخشی، چرخنده معانی دیگر : چرخان، چهار راه گرد، چهار راه گردان

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی