دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : انحراف، کجی، منحرف، مورب، اریبی، نامتوازن، اریب، تحریف کردن، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن <hr> معانی دیگر : کج، یک وری، (آمار) چاوله، چوله، کج رفتن، یک وری رفتن، پیچ خوردن، چرخ خوردن، چرخاندن، از شکل انداختن، کج و معوج کردن، کج بریدن، تحریف شده، از شکل افتاده، چپ چپ نگاه کردن، کج نگاه کردن (به)، پیچش

معنی : انحراف، کجی، منحرف، مورب، اریبی، نامتوازن، اریب، تحریف کردن، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن معانی دیگر : کج، یک وری، (آمار) چاوله، چوله، کج رفتن، یک وری رفتن، پیچ خوردن، چرخ خوردن، چرخاندن، از شکل انداختن، کج و معوج کردن، کج بریدن، تحریف شده، از شکل افتاده، چپ چپ نگاه کردن، کج 

skew

skew angle

<hr> (معماری) سنگ زیرتاق ضربی، تاق نگهدار، تاقبند

(معماری) سنگ زیرتاق ضربی، تاق نگهدار، تاقبند

skew back

skew bending

skew bevel gear

skew boat form

skew bridge

skew butt hinge

skew coefficient

skew curve

skew distribution

skew field

skew hermitian matrix

<hr> (ریاضی) خط های از هم گریز، خطوط متنافر

(ریاضی) خط های از هم گریز، خطوط متنافر

skew lines

skew matrix

skew nailing

skew normal distribution

skew planes

skew product of measure preserving transformations

skew quadrilateral

skew regression

skew shaft

skew surface

skew symmetric

skew symmetric bilinear form

skew symmetric determinant

skew symmetric matrix

skew symmetric multilinear mapping

skew symmetric tensor

skew symmetry

skew to the right

skew weir

skewbald

<hr> معنی : اریب <hr> معانی دیگر : مورب

معنی : اریب معانی دیگر : مورب

skewed

skewed distribution

skewed to the left

skewed to the right

<hr> معنی : سیخ، سیخ کباب، سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب، هر چیزی شبیه سیخ کباب، بسیخ کباب زدن، بسیخ زدن <hr> معانی دیگر : (کباب) سیخ، هر چیز سیخ مانند، به سیخ کشیدن، سی&nbsp;کباب، سی&nbsp; اهنی یا چوب مخصوص کباب، هر چیزی شبیه سی&nbsp; کباب، بسی&nbsp; کباب زدن، بسی&nbsp; زدن

معنی : سیخ، سیخ کباب، سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب، هر چیزی شبیه سیخ کباب، بسیخ کباب زدن، بسیخ زدن معانی دیگر : (کباب) سیخ، هر چیز سیخ مانند، به سیخ کشیدن، سی کباب، سی اهنی یا چوب مخصوص کباب، هر چیزی شبیه سی کباب، بسی کباب زدن، بسی زدن

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی