دیکشنری تخصصی

source encoding

source file

source follower

source impedance

<hr> (زبان کامپیوتری مانند cobol یا fortran که برنامه ی آن نوشته شده) زبان مبدا (در برابر: زبان مقصد)، زبان منبع

(زبان کامپیوتری مانند cobol یا fortran که برنامه ی آن نوشته شده) زبان مبدا (در برابر: زبان مقصد)، زبان منبع

source language

source link

source listing

source of archival copy

source of energy

source of evidence

source of feed

source of mapping

source of surface water

source or bed concept

source program

source register

source resistance

source rock

source rock or source rocks or source rocks

source routing

source set

source voltage matrix

sources

sources and applications of fund

sources and uses of funds

sources of funds

sources of ground water

sources of resources

sources of surface water

sources of working capital

souring

souring off

sourvillance

sous titre

south approach

south magnetic pole

south occillation

<hr> قطب جنوب (واقع در اقلیم جنوبگان یا antarctica)

قطب جنوب (واقع در اقلیم جنوبگان یا antarctica)

south pole

south southeast or sse or sse

<hr> معنی : جنوب شرقی، جنوب خاوری <hr> معانی دیگر : جنوب خاوری (در قطب نما: 45 درجه در شرق جنوب)، از سمت جنوب خاوری، جنوب شرق، جنوب خاوری، جنوب شرقی، سوی جنوب خاور، در جنوب خاور

معنی : جنوب شرقی، جنوب خاوری معانی دیگر : جنوب خاوری (در قطب نما: 45 درجه در شرق جنوب)، از سمت جنوب خاوری، جنوب شرق، جنوب خاوری، جنوب شرقی، سوی جنوب خاور، در جنوب خاور

southeast

<hr> (نجوم) استارگان (مجمع الکواکب) صلیب جنوبی (crux هم می گویند)

(نجوم) استارگان (مجمع الکواکب) صلیب جنوبی (crux هم می گویند)

southern cross

southern oscillation index

<hr> معنی : باد جنوب غربی، توفان یا تند باد جنوب غربی <hr> معانی دیگر : توفان یا تندباد جنوب باختری

معنی : باد جنوب غربی، توفان یا تند باد جنوب غربی معانی دیگر : توفان یا تندباد جنوب باختری

southwester

<hr> معنی : واقع در جنوب غربی <hr> معانی دیگر : از سوی یا به سوی یا رو به جنوب غربی، جنوب غربی، جنوب باختری

معنی : واقع در جنوب غربی معانی دیگر : از سوی یا به سوی یا رو به جنوب غربی، جنوب غربی، جنوب باختری

southwestern

souzalite

sovcolor

sovency

<hr> معنی : طرفدار، فرمانروا، سایس، پادشاه، سلطان، شهریار، با اقتدار، دارای قدرت عالیه <hr> معانی دیگر : برتر، ابر، عالی، عالیترین، بالاترین، عالی مقام، ابر قدرت، قدر قدرت، شاه، خسرو، خدیو، تاجدار، مستقل، خود استوار، خود فرمان، خودمختار، مطلق، بی چون و چرا، تام، (دارو یا درمان) موثر، کاری، قطعی، لیره زر

معنی : طرفدار، فرمانروا، سایس، پادشاه، سلطان، شهریار، با اقتدار، دارای قدرت عالیه معانی دیگر : برتر، ابر، عالی، عالیترین، بالاترین، عالی مقام، ابر قدرت، قدر قدرت، شاه، خسرو، خدیو، تاجدار، مستقل، خود استوار، خود فرمان، خودمختار، مطلق، بی چون و چرا، تام، (دارو یا درمان) موثر، کاری، قطعی، لیره زر

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی