دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : ذخیره، یدک، عوضی، لاغر، نازک، یدکی، نحیف، کم حرف، بخشیدن، چشم پوشیدن از، دریغ داشتن، برای یدکی نگاه داشتن، در ذخیره نگاه داشتن <hr> معانی دیگر : فرو گذار کردن، فروگذاشتن، قصور کردن، کوتاهی کردن، غفلت کردن، مضایقه کردن، معاف کردن، گذشت کردن، عفو کردن، مستثنی کردن، خودداری کردن، نکردن، تحمیل نکردن، راحت کردن، دادن، ارزانی داشتن، اعطا کردن، اضافه داشتن، زیادی داشتن، اضافی، زاپاس، (وقت) آزاد، کشیده اندام، کم، ناچیز، کوچک، رجوع شود به: spare part، کنار گذاشتن، اندوختن، صرفه جویی کردن

معنی : ذخیره، یدک، عوضی، لاغر، نازک، یدکی، نحیف، کم حرف، بخشیدن، چشم پوشیدن از، دریغ داشتن، برای یدکی نگاه داشتن، در ذخیره نگاه داشتن معانی دیگر : فرو گذار کردن، فروگذاشتن، قصور کردن، کوتاهی کردن، غفلت کردن، مضایقه کردن، معاف کردن، گذشت کردن، عفو کردن، مستثنی کردن، خودداری کردن، نکردن، تحمیل نکردن، 

spare

spare cap

spare insert

<hr> قطعه ی یدکی، ابزار یدکی

قطعه ی یدکی، ابزار یدکی

spare part

<hr> اسباب یدکی، اشیا یدکی

spare parts

spare spring body

sparger

sparingly

sparingly soluble

sparite a

sparite b

<hr> معنی : جرقه، اخگر، بارقه، جرقه زدن، خود نمایی کردن <hr> معانی دیگر : ابیز، ژابیز، آیژک، لخچه، لخشه، آییژ، (مجازی) اثر، نشانه، علامت، ذره، فروهر، ابیز کردن، اخگر پراندن، (مجازی) بانی شدن، کنشور کردن، تحریک کردن، انگیختن، موجب شدن، درخشیدن، (مجازی) شراره کشیدن، سر زندگی، طراوت، شادابی، جرقه ی الکتریکی، برق ابیز، صاعقه، (آمریکا - خودمانی - جمع با فعل مفرد - در کشتی) رادیوچی، متصدی رادیو، (قدیمی)، جوان خوش قیافه و متواضع، (مرد) عاشق، عاشق پیشه، خواستگاری کردن، خاطرخواه شدن، ژابیژ

معنی : جرقه، اخگر، بارقه، جرقه زدن، خود نمایی کردن معانی دیگر : ابیز، ژابیز، آیژک، لخچه، لخشه، آییژ، (مجازی) اثر، نشانه، علامت، ذره، فروهر، ابیز کردن، اخگر پراندن، (مجازی) بانی شدن، کنشور کردن، تحریک کردن، انگیختن، موجب شدن، درخشیدن، (مجازی) شراره کشیدن، سر زندگی، طراوت، شادابی، جرقه ی الکتریکی، برق

spark

<hr> معنی : برق گیر، جرقه خاموش کن <hr> معانی دیگر : (اسبابی که جلو فرا رفتن جرقه های آتش بخاری و غیره را می گیرد) اخگرگیر، جرقه گیر

معنی : برق گیر، جرقه خاموش کن معانی دیگر : (اسبابی که جلو فرا رفتن جرقه های آتش بخاری و غیره را می گیرد) اخگرگیر، جرقه گیر

spark arrester

spark coll

<hr> (فاصله ی میان دو الکترود که ممکن است مسیر جرقه بشود) اخگر شکاف

(فاصله ی میان دو الکترود که ممکن است مسیر جرقه بشود) اخگر شکاف

spark gap

spark gap generator

spark gap modulation

spark gap modulator

spark ignition

spark ignition engine

spark sensivity

spark spectrum

spark suppressor

sparking

sparking plug

<hr> معنی : جرقه زننده، بارقه دار <hr> معانی دیگر : برق زن، جرقه دار، کف دار، با تلئلئو

معنی : جرقه زننده، بارقه دار معانی دیگر : برق زن، جرقه دار، کف دار، با تلئلئو

sparkling

sparks

sparnacian

<hr> معنی : گنجشگ خانگی، انواع گنجشگ <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی)، گنجشک (تیره ی passeridae)، گنجشک آمریکایی (تیره ی emberizidae)

معنی : گنجشگ خانگی، انواع گنجشگ معانی دیگر : (جانورشناسی)، گنجشک (تیره ی passeridae)، گنجشک آمریکایی (تیره ی emberizidae)

sparrow

sparry clacite

sparry limestone or limestone or limestone

<hr> معنی : گشاد گشاد، تنک، کم پشت <hr> معانی دیگر : پراکنده، نامتراکم، تک و توک

معنی : گشاد گشاد، تنک، کم پشت معانی دیگر : پراکنده، نامتراکم، تک و توک

sparse

sparse array

sparse matrices

<hr> معنی : کم پشتی، تنکی، تنک بودن <hr> معانی دیگر : sparsity تنکی، پراکندگی

معنی : کم پشتی، تنکی، تنک بودن معانی دیگر : sparsity تنکی، پراکندگی

sparseness

spatalite

<hr> معنی : رگبار، سیل، سیلاب، طغیان رود، تعداد خیلی زیاد، هجوم بیمقدمه <hr> معانی دیگر : (انگلیس)، رگبار شدید، سیل ناگهانی، پرحرفی، سیل کلمات

معنی : رگبار، سیل، سیلاب، طغیان رود، تعداد خیلی زیاد، هجوم بیمقدمه معانی دیگر : (انگلیس)، رگبار شدید، سیل ناگهانی، پرحرفی، سیل کلمات

spate

spath

spathian

spathite

spathization

<hr> رجوع شود به: spathaceous، spathic گریبانه دار، دارای گل اذین گریبانه وار

رجوع شود به: spathaceous، spathic گریبانه دار، دارای گل اذین گریبانه وار

spathose

<hr> معنی : فضایی، فاصلهای <hr> معانی دیگر : کیهانی، فرازمانی، گرزمانی

معنی : فضایی، فاصلهای معانی دیگر : کیهانی، فرازمانی، گرزمانی

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی